چه کشیده ای تو ای دل زغم نشسته جانت
چه کشیده ای تو ای دل زِغم نشسته جانت
به کدام قوت و قوّت بکشی رازِ نهانت؟
تن من شکسته و تو ، زِ فراق یار گوئی
مگر آهنی تو ای دل نشکسته استخوانت؟
شده ام چو باغ ودشتی که نشان گل ندارد
به کجا چنین شتابان شده ای وقت خزانت؟
همه تن بسوزِ سازش زدم و نشد به کیشم
تو چرا چنین هراسان بزنی به هر کرانت؟
به درونِ آتشِ جان بنشین و ناله کم کن
به تبسمِ نگاهش بده جان به نیمه جانت
چو شدم خرابِ کویت منم و بار گرانت
به کدام قوت و قوّت بکشی رازِ نهانت؟
تن من شکسته و تو ، زِ فراق یار گوئی
مگر آهنی تو ای دل نشکسته استخوانت؟
شده ام چو باغ ودشتی که نشان گل ندارد
به کجا چنین شتابان شده ای وقت خزانت؟
همه تن بسوزِ سازش زدم و نشد به کیشم
تو چرا چنین هراسان بزنی به هر کرانت؟
به درونِ آتشِ جان بنشین و ناله کم کن
به تبسمِ نگاهش بده جان به نیمه جانت
چو شدم خرابِ کویت منم و بار گرانت
- ۶.۰k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط