P
P⁷
وای یعنی چی یعنی من باید با تهیونگ ازدواج کنم
داشتم فکر میکردم که بوگوم با قیافه خیلی جدی از اونجا خارج شد منم افتادم دنبالش
- بوگوم وایستا کجا میری
بوگوم: تینا ازدواج نکن
- چی
بوگوم: ازدواج نکن با تهیونگ ازدواج نکن
- چی داری میگی
بوگوم: من دوست دارم تینا
+ چی داری میگی عوضی
- تهیونگ آروم باش
+ چی میگی تینا
تهیونگ آمد یقه بوگوم گرفت من داد میزدم
- کوککککک بومگیووووو شوگاااااااا
همه امدن بیرون منم هی دست تهیونگ میکشیدم
- تهیونگ خواهش میکنم من که ترو دوست دارمممممممم
تهیونگ یک نگاه بهم کرد یقه بوگوم ول کرد
+ داری راست میگی
- آره من با این ازدواج موافقم پس آروم باش باشه بخاطر من
+ باشه باشه آرومم ولی بوگوم دیگه به چیزی که ماله منه نزدیک نمیشی فهمیدیییییی
- باشه باشه عزیزم نزدیک نمیشه بیا بریم تو
دستشو گرفتم رفتیم داخل
پ،ت: خوب پس مبارکه
بابا: بله مبارکه
+ من چنتا شرت دارم
- چه شرت ای
+ اول دیگه نباید اسلحه دست بگیری دومن باید خونه خودم زندگی کنیم سوم با سلیقه من واسه هر مهمونی لباس میپوشی
- بقیه اش اوکیه ولی من با اولیه موافق نیستم
+ اتفاقا شما اولیه رو نباید انجام بدی
- باشه نمیدم ولی باید برای امنیت خودم توی خونه اسلحه بزاری
م،ت: این بحث های توی خونه تهیونگ جان برای برگشت هم تینا با شوهرش برمیگرده
روزی: جین پاشو بریم میز رو بچینیم
- نه وایستا جاری من میام برادر شوهر جان شما بشین
جین:😀😀
+بزار ازدواج کنیم بعد
- ما سه ساله پیش قرار بود ازدواج کنیم ولی لیا خانم نزاشت
پ،ت: تهیونگ پسرم راستی این داستان چیه
+ هیچی پدر من و تینا وقتی دبیرستان میرفتیم باهم قرار میزاشتیم و همو دوست داشتیم
- و داریم مگه نه
+ نمیدونم شاید یک طرفه باشه
یعنی چی یعنی منو دیگه دوست نداره یعنی با اجبار باهام ازدواج میکنه یعنی واسه بازیگری جلوی بقیه با بوگوم دعوا کرد پس دیگه منو نمیخواد
وای یعنی چی یعنی من باید با تهیونگ ازدواج کنم
داشتم فکر میکردم که بوگوم با قیافه خیلی جدی از اونجا خارج شد منم افتادم دنبالش
- بوگوم وایستا کجا میری
بوگوم: تینا ازدواج نکن
- چی
بوگوم: ازدواج نکن با تهیونگ ازدواج نکن
- چی داری میگی
بوگوم: من دوست دارم تینا
+ چی داری میگی عوضی
- تهیونگ آروم باش
+ چی میگی تینا
تهیونگ آمد یقه بوگوم گرفت من داد میزدم
- کوککککک بومگیووووو شوگاااااااا
همه امدن بیرون منم هی دست تهیونگ میکشیدم
- تهیونگ خواهش میکنم من که ترو دوست دارمممممممم
تهیونگ یک نگاه بهم کرد یقه بوگوم ول کرد
+ داری راست میگی
- آره من با این ازدواج موافقم پس آروم باش باشه بخاطر من
+ باشه باشه آرومم ولی بوگوم دیگه به چیزی که ماله منه نزدیک نمیشی فهمیدیییییی
- باشه باشه عزیزم نزدیک نمیشه بیا بریم تو
دستشو گرفتم رفتیم داخل
پ،ت: خوب پس مبارکه
بابا: بله مبارکه
+ من چنتا شرت دارم
- چه شرت ای
+ اول دیگه نباید اسلحه دست بگیری دومن باید خونه خودم زندگی کنیم سوم با سلیقه من واسه هر مهمونی لباس میپوشی
- بقیه اش اوکیه ولی من با اولیه موافق نیستم
+ اتفاقا شما اولیه رو نباید انجام بدی
- باشه نمیدم ولی باید برای امنیت خودم توی خونه اسلحه بزاری
م،ت: این بحث های توی خونه تهیونگ جان برای برگشت هم تینا با شوهرش برمیگرده
روزی: جین پاشو بریم میز رو بچینیم
- نه وایستا جاری من میام برادر شوهر جان شما بشین
جین:😀😀
+بزار ازدواج کنیم بعد
- ما سه ساله پیش قرار بود ازدواج کنیم ولی لیا خانم نزاشت
پ،ت: تهیونگ پسرم راستی این داستان چیه
+ هیچی پدر من و تینا وقتی دبیرستان میرفتیم باهم قرار میزاشتیم و همو دوست داشتیم
- و داریم مگه نه
+ نمیدونم شاید یک طرفه باشه
یعنی چی یعنی منو دیگه دوست نداره یعنی با اجبار باهام ازدواج میکنه یعنی واسه بازیگری جلوی بقیه با بوگوم دعوا کرد پس دیگه منو نمیخواد
- ۱۰.۳k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط