سلطنت راز آلود
\\سلطنت راز آلود\\
پارت 11
با قدم های کوچک اما محکم که روی برگ های خشک شنیده میشد لبخند ریزی زد چون همیشه هر چیزی را که میخواست میتوانست آن را به دست بياورد چون اون شاهزاده کشور قدرت مند بود
دست هایش را پشت فقل کرد و نگاهش را از مهتابی که تا آن لحظه بهش خیره بود گرفت و به سمته فردی که بدون هیچ حرکتی پشتش ایستاد بود برگشت،
با دیدن جسم ظریف دوشیزه که با چندین قدم فاصله باهاش ایستاد بود
لبخندش پر رنگی زد
هیچ دوشیزه ای جرعت آمدم به جایی که مردی غریبه تنهایی ایستاد بود رو نداشت ولی شجاع آن دوشیزه قابل تحسین بود
برای همین شاهزاده که هزاران دوشیزه دیگر از زير دست اش رد شده بکن این چونین در دام او اوفتاد بود با صدای فرد روبه رو اش افکارش زد
الویز : به چی میخندی اگه چیزه خنداری هست بگو تا منم بخندم
جیمین : همين که تونستم ببری وحشی مثل تو رو رام کنم خودش یه افتخاره
الویز همان چند قدمی که مانده بود را به صفر رساند و مقابل شاهزاده ایستاد و با چشمانی خشمگین بهش خیره شد
ولی با دیدن چهره شاهزاده خشم اش در هم شکسته
پوست سفید که در میان نور ماه درخششی از خودش به نمایش گذاشته بود و قابلیت توصیف اش رو نداشت
چشمانی کشیده که رنگه خاکستری اش دل هر آدمی را ذوب میکرد
چشمانی خاکستری که حال برق از شيطنتی توش موج میزد و هر لحظه بيشتر در دل آن دوشیزه نفوذ میکرد و در آخر لب های صورتی و قونچه اش که او را بیشتر وسوسه اش میکرد مهتابی که تا آن لحظه زیر آبر های زخیمی پنهان شده بود نمایان شد
و درخشش چهره اش رو بیشتر کرد موهای به رنگه طلایی و چتری هایش که حال کمی روی پیشونی اش افتاده بودن بیش از حد روی پوست سفید اش خود نمایی میکرد
با دیدن چهره اش در آن فاصله کم به معنایی واقعی کلمات را از یاد برده بود ولی با نیشخند صدا داری که زد الویز نگاهش را از چهره شاهزاده گرفت و به چشمانش داد لحنش را صاف کرد و که لرزش صداش که بالا بودن ضربان قلب اش معلوم نباشد
الویز : گفتی بیام اينجا که فقد بهم خیره بشی
شاهزاده پوزخندن صدا داری زد و درحالی که نفس هایش به صورت الویز میخورد با لحنی که شیطنت آمیز گفت
جیمین : صبر کردم برسی چهره منو تموم کنی آخه انگار خیلی غرق نگاه کردن من بودی
الویز : مزه نریز بگو چرا دنبالمی برای چی گفتی بیام اینجا
شاهزاده با همان نگاه شيطنت آمیزی نگاهش از چشمان دوشیزه روبه رو اش پایین اوفتاد و یه لب های باریک و صورتش ای خیره شد
جیمین : معلوم نیست من میخوامت فهميدن این انقدر سخته از نگاهای خیره تو هم چیزی جز اين نمیشه فهميد
الویز خنده عصبی بخاطر پروی پسر روبه رو اش کرد و قدمی ازش فاصله گرفت.،
پارت 11
با قدم های کوچک اما محکم که روی برگ های خشک شنیده میشد لبخند ریزی زد چون همیشه هر چیزی را که میخواست میتوانست آن را به دست بياورد چون اون شاهزاده کشور قدرت مند بود
دست هایش را پشت فقل کرد و نگاهش را از مهتابی که تا آن لحظه بهش خیره بود گرفت و به سمته فردی که بدون هیچ حرکتی پشتش ایستاد بود برگشت،
با دیدن جسم ظریف دوشیزه که با چندین قدم فاصله باهاش ایستاد بود
لبخندش پر رنگی زد
هیچ دوشیزه ای جرعت آمدم به جایی که مردی غریبه تنهایی ایستاد بود رو نداشت ولی شجاع آن دوشیزه قابل تحسین بود
برای همین شاهزاده که هزاران دوشیزه دیگر از زير دست اش رد شده بکن این چونین در دام او اوفتاد بود با صدای فرد روبه رو اش افکارش زد
الویز : به چی میخندی اگه چیزه خنداری هست بگو تا منم بخندم
جیمین : همين که تونستم ببری وحشی مثل تو رو رام کنم خودش یه افتخاره
الویز همان چند قدمی که مانده بود را به صفر رساند و مقابل شاهزاده ایستاد و با چشمانی خشمگین بهش خیره شد
ولی با دیدن چهره شاهزاده خشم اش در هم شکسته
پوست سفید که در میان نور ماه درخششی از خودش به نمایش گذاشته بود و قابلیت توصیف اش رو نداشت
چشمانی کشیده که رنگه خاکستری اش دل هر آدمی را ذوب میکرد
چشمانی خاکستری که حال برق از شيطنتی توش موج میزد و هر لحظه بيشتر در دل آن دوشیزه نفوذ میکرد و در آخر لب های صورتی و قونچه اش که او را بیشتر وسوسه اش میکرد مهتابی که تا آن لحظه زیر آبر های زخیمی پنهان شده بود نمایان شد
و درخشش چهره اش رو بیشتر کرد موهای به رنگه طلایی و چتری هایش که حال کمی روی پیشونی اش افتاده بودن بیش از حد روی پوست سفید اش خود نمایی میکرد
با دیدن چهره اش در آن فاصله کم به معنایی واقعی کلمات را از یاد برده بود ولی با نیشخند صدا داری که زد الویز نگاهش را از چهره شاهزاده گرفت و به چشمانش داد لحنش را صاف کرد و که لرزش صداش که بالا بودن ضربان قلب اش معلوم نباشد
الویز : گفتی بیام اينجا که فقد بهم خیره بشی
شاهزاده پوزخندن صدا داری زد و درحالی که نفس هایش به صورت الویز میخورد با لحنی که شیطنت آمیز گفت
جیمین : صبر کردم برسی چهره منو تموم کنی آخه انگار خیلی غرق نگاه کردن من بودی
الویز : مزه نریز بگو چرا دنبالمی برای چی گفتی بیام اینجا
شاهزاده با همان نگاه شيطنت آمیزی نگاهش از چشمان دوشیزه روبه رو اش پایین اوفتاد و یه لب های باریک و صورتش ای خیره شد
جیمین : معلوم نیست من میخوامت فهميدن این انقدر سخته از نگاهای خیره تو هم چیزی جز اين نمیشه فهميد
الویز خنده عصبی بخاطر پروی پسر روبه رو اش کرد و قدمی ازش فاصله گرفت.،
- ۹.۱k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط