نیمی از جان مرا بردی محبت داشتی

نیمی از جان مرا بردی، محبت داشتی
نیم باقی مانده هم هروقت فرصت داشتی
.
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دست یاری چیست؟! سودای غنیمت داشتی!
.
خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستو ها به ترک خانه عادت داشتی
.
زخم خوردم گاهی از ایشان و گاه از چشم تو
با رقیبان بر سر جانم رقابت داشتی
.
ای که ابرویت به خون ریزی کمر بسته ست! کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی!




#سجاد_سامانی
دیدگاه ها (۳)

در دامِ تـو اُفـتـاده ام و بـاز ، غَـمـی نیـستدیوانه ی چَشما...

‌ او رفت و مرا محض خدا یادش نیست آن دلبر من عشق و وفا یادش ن...

خیس بارانم،ببین،چتری نمیخواهد دلمبا تو ام ،باخاطرت،چیزی نمیخ...

عکس زیبای تورا دیدم میان برکه ایآب را بر هم زدم شاید بغل گیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط