Part

Part ¹³
دوروک و برک و عمر و اولجان و کان و قدیر و تولگا و آسیه و ایبیکه و سوسن و هاریکا و لیلا و ملیسا و جمیله داخل کافه بودن
ملیسا: داداش می‌خوام یه چیزی بگم ولی آروم باش
دوروک : چیه؟
ملیسا: قدیر دوست پسرمه
همه : چچییی؟
اولجان و ایبیکه و آسیه و عمر: داداش ملیسا چی میگه؟
قدیر: درست میگه
دوروک: حالا که اینطوره منم اعتراف میکنم که آسیه رو دوست دارم
همه : چییی؟
آسیه: چی میگی ؟
دوروک: میگم دوست دارم
اولجان: پسر این چه اعترافیه این دیگه چه وضعیه
سوسن: پس منم میگم از عمر خوشم اومده
کان : منم میگم که لیلا رو دوست دارم
اولجان : منم که همه میدونین واندرفولم
هاریکا : اولجان خفه شو
تولگا : منم جمیله رو دوست دارم
اولجان: پسر این دیگه چیه الان چی شد کی کیو دوست داره نفهمیدم
عمر : سوسن منو ، کان لیلا رو ، دوروک آسیه رو،تولگا جمیله رو
برک : و منم ایبیکه رو
اولجان : چی؟ چی میگی پسر ؟
عمر : عا ، بیا اینم ایبیکه رو ، شما دیگه شورشو در آوردین شوخی میکنین ؟
دوربر : نه
دوروک: جواب نمیدی؟
آسیه: الان ؟
دوروک : اره دیگه پس کی؟
آسیه: نمیشه تو اصلا آدم خوبی نیستی
دوروک : آخه تو چه بدی از من دیدی مگه من چیکارت کردم ، باشه باشه اصلا قول میدم از الان آدم خوبی بشم هر چی تو بگی
ایبیکه می‌خنده
سوسن : تو چی عمر ؟
عمر : منم باید فکر کنم
برک : ایبیکه هم که لابد باید فکر کنی
ایبیکه : نه فکرامو کردم منم دوست دارم
اولجان و آسیه : چی قبلاً بهت اعتراف کرده بود ؟ چرا هیچی به ما نگفتی ؟ خیر سرمون خونوادتیم
برک : جدی ؟ بیا بغلم عشقم
اولجان و عمر : هوی پسر خودتو کنترل کن وگرنه میزنیمت ها
برک : حسودی نکنید
عمر : حالا اولجان ممکنه حسودی کنه ولی من نه ، حالا خوبه سوسن پیشنهاد داد
اولجان : واندرفولم نظر تو چیه
واندرفولش : اولجان خفه شو چند بار بگم نه نه نه گمشو
اولجان : بفرما اینم شانس من لعنت به همتون آخرشم شما همتون رل می‌زنین منه بد بخت سینگل میمونم حالا ببینید
اولجان : پسر عموی عزیزم ولش همه‌ی دخترا قدر نشناسن قدر تو رو نمیدونن ناراحت نشو
همه‌ی دخترا با عصبانیت به عمر نگاه می کنن
عمر : البته به جز شما
دخترا هنوز هم نگاه می کنن
عمر : باشه بابا غلط کردم اصن ما پسرا قدر نشناسیم
این بار پسرا بهش نگاه میکنن
عمر : شما دیگه چی میگین ؟‌ پسر عمو بیا بریم باغچه
دیدگاه ها (۰)

Part ¹⁴کان : تو چی ؟ جواب نمی‌دی ؟لیلا : باید فکر کنمتولگا: ...

Part ¹⁵بچم دوروک ذوق مرگ میشهمیرن پیش بقیهارن ها و اتاکول ها...

Part ¹²خدیجه: نباحت خانم میشه من امروز زودتر برم آخه امروز ت...

Part ¹¹خونه‌ی سوسن عمر : خب من دیگه برم دیر وقته سوسن : باشه...

ولی عمر توی این قسمت😭😭😭#عمر #سوسن #کاردشلریم #یازگی #اسیه #د...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط