پارت

پارت ۹
ویو ات
یکی دستمال گذاشت جلو دهنم بیهوش شدم اما وقتی بهوش اومدم تو خونه بابام نبودم اره اومدم پیش این مافیاعه سعی کردم در و باز کنم که برم پیش یجی اما در قفل بود که یکی در و باز کرد اومد تو همون پسره بود
تهیونگ:بهتری؟...
ات:چرا اوردیم اینجا تو هم میخوای کتکم بزنی مگه نه؟
تهیونگ:من فقط میخواستم کمکت کنم
ات:یعنی خودم نمی تونستم اصلا تو از کجا میدونستی من خونه بابامم
تهیونگ:من دنبال تو نبودم،دنبال شوگا بودم،اون فسقلی رو چون هم تو فرانسه دیدم هم تو هواپیما تصمیم گرفتم این کار رو کنم،تازه قرار نیس بهتون اسیب بزنم
ات:(ساکته)
تهیونگ:باشه برو تمام قوانین اینجا رو بهت بگن بعد هر کاری میخوای بکن
*حوصله نوشتن قوانین رو ندارم*
رفتم پایین دیدم یجی تو حیاط داره بازی میکنه رفتم پیشش باهاش بازی کردم که اون مرده اومد
تهیونگ:سلام...عب نداره این جا بشینم که
ات:اینجا که خونه شماست پس من مشکلی ندارم
تهیونگ:میتونم تورو ات صدا کنم؟
ات:باشه....ولی شما کی هستید؟من شمار رو چی شده کنم
تهیونگ:من کیم تهیونگم اما من و صدا کن تهیونگ
ات:باشه
داشتیم با تهیونگ حرف میزدیم که یکی اومد بهمون دعوت نامه داد
تهیونگ:ات میشه امشب با من بیای جشن
ات:باشه ولی برای چی
تهیونگ:امشب جشن ما مافیا هاست همه باند های مافیا اونجا جمع میشن اگر میشه به انوان دوست دخترم بیا
ات:باشه
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۵)

رمان:عشق🖤🩸پارت:۹ 🖤🩸سریع خونه رو مرتب کردیم،خونه از تمیزی برق...

پارت ۱۰((فلش بک به ساعت ۵))دیدم ساعت ۵ ما باید ۶ و نیم می ر...

رمان:عشق🖤🩸پارت:۸ 🖤🩸@ببخشید ک دارم کتاب های سویون رو میخونم(ل...

ادامه پارت 7 تو و تهیونگ مثل همید اونم اولش اینو گف🤭@یعنی تو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط