کلودیا به خاطر فرستادن کپی نامه های قبلی ممنونم چه لذت

کلودیا! به خاطر فرستادن کپی نامه های قبلی ممنونم. چه لذت بخش بود! خیلی هایشان را واقعا دوست دارم. بین خودمان باشد آنقدر از بعضی هایش خوشم آمد که شک کردم که آیا واقعا آنها را من نوشته ام. جدی می گویم. دارم شکسته نفسی میکنم؟ این طور فکر نمیکنم هر چند من از افتادگی بدم می آید اما نکته ی جالب آن این است که فکر میکنم هیچ وقت آدم افتاده ای نخواهم شد. وقتی از بیرون به اعمال خودم نگاه می کنم خودم را مغرور ، دقیق و از خود راضی می بینم . فرهنگ لغت آکادمی می گوید افتاده یعنی حقیر، کم ارتفاع. من آدم افتاده ای نیستم . علاوه بر آن حقیر و کم ارتفاع؟! در مقایسه با چی؟! اگز در مقایسه با دیگران است مسلما من آدم افتاده ای نیستم ؛ که به از خود راضی بودن خودم افتخار میکنم. من که خودم را مهمترین آدم این دنیاحس میکنم به دو استثنا: فرزندانم. من که خودم را مرکز دنیای خودم میدانم. من که جواب تمام سوالها را در خودم جستجو می کنم. نه! من آدم افتاده ای نیستم و بقیه؟ دیگران؟ کاری را که به خاطر آنها انجام نمیدهم؟نه! بعضی وقتها حس میکنم خوشحال کردن تو باعث خوشحالی خودم می شود. پس آن کار را می کنم اگر بگویم که آن کار به خاطر توست دروغ گفته ا. درواقع تمامش به خاطر خودم است. به نفع من است که از چیزی که می خواهم به تو بدهم چشم پوشی کنم . چه خودخواهانه!بعد از تمام این ها هم که بگذریم اگر کسی بگوید خودخواه چی داری میگی؟ تو فکر نمی کنی که مخاطب او خود تویی بلکه فکر میکنی باید با من باشد. الان این وسط کی خودخواه است؟ سه یا چهار هزار سال پیش تاندا می گوید: (( اگر من به خودم نیندیشم چه کسی خواهد اندیشید؟ اگر تنها به خودم بیندیشم چه کسی هستم و اگر اکنون نه، چه وقت؟)) سه نوع شخصیت وجود دارد: یکی وقتی سردش میشود لباسهای گرمش رابه دیگران می بخشد ، دیگری وقتی سردش میشود لباسهای گرمش را می پوشد و سومی وقتی سردش میشود آتش روشن میکند تا هم خودش را گرم کند و هم دیگران را که می خواهند از گرمای آتش استفاده کنند. نفر اول در حال خودکشی ست او از سرما می میرد. نفر دوم بدبخت است او از تنهایی می میرد. نفر سوم یک انسان معمولی ، بالغ و خودپسند است آتش روشن میکند چون خودش سردش است. من می خواهم کسی باشم که هزاران شعله ی آتش روشن می کند و حتی بیشتر از آن دوست دارم کسی باشم که به هزاران نفر آتش روشن کردن را یاد میدهد. من مطلقا آدم افتاده ای نیستم...

(نام کتاب: نامه هایی برای کلودیا- خورخه بوکای- ترجمه: رضا اسکندری- نشر آراسته)
دیدگاه ها (۱)

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب ز...

سخت نگیر! سخت نگیرآنچه سرانجام برنده میشود ساده بودن است . ص...

عصبانیت تو مرا ناراحت می کند. بی حوصلگی تو مرا ناراحت میکند....

این روش من در تالیف عشق میان دو دوست است. عشق میان برادران، ...

چند روز بعدَ از اینکه احساسِ پوچی و پوکی میکردم چند خط کتاب ...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط