p
p....26
لئوولی هم مثله بقیه اومده بود وخیلی سرد و جدی بود تا اینکه با دیدنه یکی لبخند رو لباش نشست
دلربا که شوکای دید با خودش گفت
دلربا..هنوزم همونقد خوشتیپ لعنتی یعنی هنوز منویادش هس یا نه؟
شوکای هم که اصلا هیچی براش مهم نبود فقط به مهمونی نگا میکرد
نئوهو هم که منتظر بود ییبو بیاد و نوشیدنیه سمی یو بخوره تا نقشه رو انجام بده خودشو قاطی ادم های عادی کرده بود و تماشا میکرد
لی مین هم یکم نگران بود بخاطره سمی که تو نوشیدنی ییبو ریخته بود و چن ژیوان متوجه حال لی مین شده بود ولی به روی خودش نمیاورد
یکی از خدمتکارا اومد گفت عروس داماد اومدن
اسلاید دو ورود عروس داماد
و همه برای احترام گزاشتن بلند شدن و رفتن بیرون
حالا حال ژان که شاهد عروسی کسیه که دوسش داره هنوزم باورش نمیشد که واقعا ییبو داره ازدواج میکنه بغض کرده بود ولی به روی خودش نمیاورد باخودش گفت
ژان..چقد لباس داماد بهش میاد هعیی
حالا ییبو با اسب جلو میومد و چوجینگی پشتش تو کجاوه بود و لبخند رو لباش بود ولی بخاطره توری که رو صورتش بود معلوم نمیشد چوجینگی از کجاوه پیاده شد و ییبو به ناچاره که رسم بود دسته عروس بگیره دست چوجینگی گرفت و رفتن داخل ییبو هنوز از ماجرای سنگ الاهی خبر نداشت
جشن شروع شد رقاص ها شروع به رقصیدن کردن ییبو و چوجینگی به جای مخصوص نشستندییبو یهویی چشمش به سنگ الاهی افتاد عصبی شد به چوجینگی نگاه کرد گفت ییبو..کار توی مگه نه
چوجینگی ...از سوپرایز خوشت اومد
ییبو.. فکر کردی من به اون سنگ ادای احترام میکنم
چوجینگی ..نکنی هم مجبوری بکنی
ییبو.. ادمت میکنم
چوجینگی ..برای آدم کردن من باید خیلی صبر کنی عزیزم
ییبو..به من نگو عزیزم من عزیز تو نیستم
چوجینگی ..باشه عشقم
ییبو هایی کشید از رو کلافه بودن نگاهشو به دینگ یوشی داد آخه نقشه اون بود
دینگ یوشی نگاهشو به سقف داد که انگار ییبو ندیده
ییبو.. باشه تظاهر کن منو ندیدی بعد مهمونی حسابتو میرسم
نوبت رقاص ها شد لوسی به عنوان فرستاده لاویان شروع به رقصیدن کرد
همگی نگاه کردن که چقد قشنگ داره میرقصه نئوهو داشت تماشا میکرد و با خودش گفت اون دوتا رقاصی که من باهاشون اومدم کجا هستن
لوسی شروع به رقصیدن کردن همگی نگاه میکردن که چقد قشنگ داره میرقصه
اسلاید۳ رقص لوسی
لئوولی هم مثله بقیه اومده بود وخیلی سرد و جدی بود تا اینکه با دیدنه یکی لبخند رو لباش نشست
دلربا که شوکای دید با خودش گفت
دلربا..هنوزم همونقد خوشتیپ لعنتی یعنی هنوز منویادش هس یا نه؟
شوکای هم که اصلا هیچی براش مهم نبود فقط به مهمونی نگا میکرد
نئوهو هم که منتظر بود ییبو بیاد و نوشیدنیه سمی یو بخوره تا نقشه رو انجام بده خودشو قاطی ادم های عادی کرده بود و تماشا میکرد
لی مین هم یکم نگران بود بخاطره سمی که تو نوشیدنی ییبو ریخته بود و چن ژیوان متوجه حال لی مین شده بود ولی به روی خودش نمیاورد
یکی از خدمتکارا اومد گفت عروس داماد اومدن
اسلاید دو ورود عروس داماد
و همه برای احترام گزاشتن بلند شدن و رفتن بیرون
حالا حال ژان که شاهد عروسی کسیه که دوسش داره هنوزم باورش نمیشد که واقعا ییبو داره ازدواج میکنه بغض کرده بود ولی به روی خودش نمیاورد باخودش گفت
ژان..چقد لباس داماد بهش میاد هعیی
حالا ییبو با اسب جلو میومد و چوجینگی پشتش تو کجاوه بود و لبخند رو لباش بود ولی بخاطره توری که رو صورتش بود معلوم نمیشد چوجینگی از کجاوه پیاده شد و ییبو به ناچاره که رسم بود دسته عروس بگیره دست چوجینگی گرفت و رفتن داخل ییبو هنوز از ماجرای سنگ الاهی خبر نداشت
جشن شروع شد رقاص ها شروع به رقصیدن کردن ییبو و چوجینگی به جای مخصوص نشستندییبو یهویی چشمش به سنگ الاهی افتاد عصبی شد به چوجینگی نگاه کرد گفت ییبو..کار توی مگه نه
چوجینگی ...از سوپرایز خوشت اومد
ییبو.. فکر کردی من به اون سنگ ادای احترام میکنم
چوجینگی ..نکنی هم مجبوری بکنی
ییبو.. ادمت میکنم
چوجینگی ..برای آدم کردن من باید خیلی صبر کنی عزیزم
ییبو..به من نگو عزیزم من عزیز تو نیستم
چوجینگی ..باشه عشقم
ییبو هایی کشید از رو کلافه بودن نگاهشو به دینگ یوشی داد آخه نقشه اون بود
دینگ یوشی نگاهشو به سقف داد که انگار ییبو ندیده
ییبو.. باشه تظاهر کن منو ندیدی بعد مهمونی حسابتو میرسم
نوبت رقاص ها شد لوسی به عنوان فرستاده لاویان شروع به رقصیدن کرد
همگی نگاه کردن که چقد قشنگ داره میرقصه نئوهو داشت تماشا میکرد و با خودش گفت اون دوتا رقاصی که من باهاشون اومدم کجا هستن
لوسی شروع به رقصیدن کردن همگی نگاه میکردن که چقد قشنگ داره میرقصه
اسلاید۳ رقص لوسی
- ۱.۱k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط