مرگ توآشنایی با کارلااون خواباون اتفاق وقتی همه چی ایس

مرگ تو،آشنایی با کارلا،اون خواب،اون اتفاق وقتی همه چی ایستاد شاید واقعا همه چی بهم ربط داشته باشه و شاید من زیادی حساس شدم و فکر می‌کنم
همه چی به سوزوندن اون پیرهن معلوم میشه...پس چه منطقی باشه چه یک کار احمقانه و باور بچگانه بیا فقط انجامش بدم
عکس پدربزرگش رو گذاشت تو کمد و پیرهن سفید رنگی از کمدش دراورد
اونو محکم توی دستش گرفت و بهش نگاه کرد
دیدگاه ها (۱۶)

_part:۲۰__charmer__تهیونگ_از پله ها پایین رفت و به سمت اشپزخ...

تهیونگ:ک...کارلا؟ت..تو چطور...این..چیشده؟چطور شد؟به برگه نگا...

کارلا:اره دیگه بلاخره هنر من و توعهتهیونگ:ولی تو تمومش کردیک...

تهیونگ نمی‌دونست داره چه اتفاقی میوفته و هیچی ازینا رو نمیفه...

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

یِـک ســآل بَـعـددوپآرتی jkP.2______________________________...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط