عفافگرایی

عفافگرایی
غیرت_ورزی
🍂در هیاهوی شهر گم شده‎ام. میان صدای بوق ماشین‎ها، معامله آدم‎ها و چهره غمگین و شادشان حیرانم.
🍂حال انسان‎ها عوض شده است. گویی مانکن‎هایی برای تبلیغ لباس بر روی زمین خدا شده‎اند.
🍂حجاب...، غریب‎ترین و مظلوم‎ترین پوشش این روزهاست.
🍂چشمانم را می‎بندم و پرنده دلم، به سوی شهیده_کمایی پرواز می‎کند. منافقین او را با چادرش خفه کردند. نمی‎دانم چرا مردم با چادر قهر کرده‎اند! آن را بوسیده‎اند و گوشه کمدهایشان خاک می‎خورد.
🍂چشمانم به موهای بافته شده زیبایی می‎افتد. بافت این موها، مرا یادِ دست‎های بسته شهدای_غواص می‎اندازد.
🍂نمی‎دانم بافت دست‎های بسته محکم‎تر است یا بافت موهای رها شده در خیابان‎ها؟ آنان با دستِ بسته هم مقاومت کردند؛ اما ما، با دست‎های باز چه می‎کنیم؟!
🍂روز به روز لباس‎ها آب می‎رود. خیاط سلیقه‎ها، قد شلوارها را کوتاه‎تر می‎کند و بخیل می‎شود در خرج کردن دکمه برای مانتوهایی که لبه‎هایش از هم فراری‎اند.
🍂یاد شهدایی می‎افتم که دست‎هایشان را فدا کردند، اما پیراهن‎هایی با آستین بلند می‎پوشند تا کسی را مدیون و شرمنده نبینند.کمی آن‎طرف‎تر
مردهایی را می‎بینم کنا
دیدگاه ها (۳)

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط