رزکوچک
╭────────╮
𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞
╰────────╯
رُزکـــوچــــک²⁷
نانسی نفس عمیقی کشید و بلند و واضح گفت:بـــله،بله آقای کیم تهیونگ من شما رو دوست دارم،اما این عشق یه طرفه چه ارزشی داره؟
تهیونگ به میز تکیه داد و گفت:از کجا معلوم،شاید یک طرفه نباشه
نانسی لبخند پر رنگی زد و گفت:میدونستم،میدونستم تهیونگ،پس تو هم بهم علاقه داشتی
تهیونگ شروع کرد به خندیدن.
نانسی با تعجب به تهیونگ خیره شد.
بعد لحظهای خنده تهیونگ قطع شد.
دستی توی موهاش کشید و گفت:معذرت میخوام،سادگیت منو به خنده میندازه
صدای له شدن غرور نانسی به گوش رسید.
تهیونگ کراواتشو شل کرد و گفت:پس کار تو بوده،تو اون مردا رو اجیر کرده بودی
نانسی با صدایی که آغشته به ترس بود گفت:چـ..چی..کار من بوده؟،درمورد چی حرف میرنی؟
تهیونگ دستاشو مشت کرد و گفت:بس کن،اگه بخاطر پدر و مادرت نبود ازت نمیگذشتم،همین الان وسایلتو جمع میکنی و از این عمارت میری
اشک های نانسی تبدیل به گریه شد،از میون گریه هاش گفت:خواهش میکـ..میکنم..من کاری نکردم
تهیونگ محکم دستشو کوبید روی میز میخواست چیزی بگه که در به صدا دراومد
توما بلند گفت:تهیونگ،مادام حالشون خوب نیست
تهیونگ با قدم های محکمش به سمت در رفت و بازش کرد.
وقتی جسم بی جون رزیتا رو روی زمین دید سریع به سمتش دوید و صورتشو توی دستاش گرفت.
بوی الکل رو حس کرد،روبه توما گفت:الکل؟
توما سرشو تکون داد و گفت:نصف شیشه رو خورده
تهیونگ رز کوچکش رو بغل گرفت و بلندش کرد...
فلش فُروارد(ویو رزیتا)
همش کار نانسی بوده؟،اما بهش نمیخورد همچین دختری باشه.
به خودم اومدم،تهیونگ توی چشام زل زده بود...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞
╰────────╯
رُزکـــوچــــک²⁷
نانسی نفس عمیقی کشید و بلند و واضح گفت:بـــله،بله آقای کیم تهیونگ من شما رو دوست دارم،اما این عشق یه طرفه چه ارزشی داره؟
تهیونگ به میز تکیه داد و گفت:از کجا معلوم،شاید یک طرفه نباشه
نانسی لبخند پر رنگی زد و گفت:میدونستم،میدونستم تهیونگ،پس تو هم بهم علاقه داشتی
تهیونگ شروع کرد به خندیدن.
نانسی با تعجب به تهیونگ خیره شد.
بعد لحظهای خنده تهیونگ قطع شد.
دستی توی موهاش کشید و گفت:معذرت میخوام،سادگیت منو به خنده میندازه
صدای له شدن غرور نانسی به گوش رسید.
تهیونگ کراواتشو شل کرد و گفت:پس کار تو بوده،تو اون مردا رو اجیر کرده بودی
نانسی با صدایی که آغشته به ترس بود گفت:چـ..چی..کار من بوده؟،درمورد چی حرف میرنی؟
تهیونگ دستاشو مشت کرد و گفت:بس کن،اگه بخاطر پدر و مادرت نبود ازت نمیگذشتم،همین الان وسایلتو جمع میکنی و از این عمارت میری
اشک های نانسی تبدیل به گریه شد،از میون گریه هاش گفت:خواهش میکـ..میکنم..من کاری نکردم
تهیونگ محکم دستشو کوبید روی میز میخواست چیزی بگه که در به صدا دراومد
توما بلند گفت:تهیونگ،مادام حالشون خوب نیست
تهیونگ با قدم های محکمش به سمت در رفت و بازش کرد.
وقتی جسم بی جون رزیتا رو روی زمین دید سریع به سمتش دوید و صورتشو توی دستاش گرفت.
بوی الکل رو حس کرد،روبه توما گفت:الکل؟
توما سرشو تکون داد و گفت:نصف شیشه رو خورده
تهیونگ رز کوچکش رو بغل گرفت و بلندش کرد...
فلش فُروارد(ویو رزیتا)
همش کار نانسی بوده؟،اما بهش نمیخورد همچین دختری باشه.
به خودم اومدم،تهیونگ توی چشام زل زده بود...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
- ۶.۲k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط