part

#part_133
#طاها
طاها-حجی پاشید جمع کنید برید خونتون دیگه کنگر خوردن لنگر انداختن
مبین-فکر کردید من شما رو تنها میزارم که اون افکار شومتون عملی کنید؟
طاها-عاقا افکار شوم چیه میبینید که قهره باهام
شکیب شونشو انداخت بالا
شکیب-خو میخوای تنهاتون بزاریم افکار شومتو عملی کنی تا باهات آشتی کنه
رها-من حوصله بحثای شما رو ندارم من که رفتم خونمون
طاها-کجا کجا بشین
مبین-آهان آهان دیدی این یه افکار شومی داره
طاها_عجبا امشب اصلا میخوام با رها برم خونه ننه بابام
شکیب-نچ نچ نچ نگار جون کجایی ببینی اون بچه دماغویی که تبدیلش کردی به یه گوریل الان میخواد دست زنشو بگیره بیاره تو خونت بگه بیا اینم زنم
طاها-خود مامانم گفته بریم
مبین-مامان بیچارت میخوای چیکار کنه دیگه دیده پسرش سرخود رفته دختره رو گرفته میگه حداقل دختره رو بیار ببینم که چه شکلیه؟چاره دیگه ای داره آیا؟
طاها-بابا چفدر شما رو مخید مامان و بابای رهام هستن
شکیب-هیچی دیگه خواستگاریم راه انداخت ننه بابا هم پشم
طاها-پامیشم موهامو میکنما
مبین-خیلی خوشگلی کچلم کن دختره دیگه نگاتم نکنه
فریال-بابا اذیت نکنید بچمو پاشید جمع کنید بریم
مبین-نههههه ما هیج جا نمیریم همینجا هستیم
شکیب-ما تا طاها رو آدم نکنیم آروم نمیگگیریم
مبین-آفرین درسته میگه ما تا طاها رو آدم نکنیم نمیگگیریم
شکیب و مبین_ما تا طاها رو آدم نکنیم آروم نمیگگیریم
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۱)

#part_134 #رها بالاخره بچه ها رفتن منم وسایلمو برداشتم تا ...

#part_135 #رها مامان-رها پس کجا موندی بیا بریم دیگه رها-اوم...

700تا شدیم بالاخره یوهو:)))

#part_132#شکیبداشتم غذا ها رو حساب میکردم که پیام اومد برام ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۸فرد با نفرت گفت : اره.. شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط