شده عشقی به دلت باشد و انکار کنی

شده عشقی به دلت باشد و انکار کنی
یا که از بـودن او در دلت اقـرار کنـــی

شده صــــدبار بمیری و شبت روز شود
باز هــــر بار همـین کار، تو تکـرار کنی

شده از روزه ی لبهای کسی خسته شوی
برســد روز ملاقات و تـــــو افطار کنی

شده تنها بشوی بغض تو باران بشود
از تَهِ قـلب خودت باز تو اصـرار کنی

شده یارت بشود دور ز چشمت و تو باز
نتوانی که غمت بر همـــــه اظهار کنــی

‍‌
دیدگاه ها (۴)

در کافه‌ی تنهایی امشب بی قرارم... سهمم فقط فنجانی است از انت...

امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آوریدبه کسانی ...

دیوانه نمودم دل فرزانه خود رادر عشق تو گفتم همه افسانه خود ر...

آنان که به زین اسب خود می نازند در وقت مسابقه چرا می بازند؟د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط