سناریوBTS
سناریو٭BTS٭
وقتی سه نصف شب با دختر خالت به زور خنده تونو نگه داشتید یهو خندتون ول میشه (عجیب قریب میخندید) و اعضا بیدار میشن اولش عصبی میشن و بعدش با صدای خندتون خندشون میگیره(فقط شما و دختر خاله و اعضا خونه اید) به عنوان خواهر کوچیکتر☆درخواستی☆
نامجون: ساعت سه نصف شبه مگه من بهت نگفتم(خندش گرفت)
♡
جین: فردا صبح بلند نشدی میکشمت(با خنده)
♡
شوگا:(خوابش سنگینه😐اصلا بیدار نشده)
♡
جیهوپ:(از خنده داره گریه میکنه🤣🥲)
♡
جیمین:(ایشون تا ساعت سه داشت فیلم ترسناک نگاه میکرد.صدای خنده هاتونو که شنید بچه از ترسش رفت زیر پتو🫣)
♡
تهیونگ:(میفته دنبال ات) میکشمت کوچولو🔪🎀
♡
جونکوک: اخجون من آدمم دیگه دم و گوش ندارم(خواب دیده خرگوش شده😑)
اگه بد بود ببخشید ☆
خوشحال میشم نظرتو بهم تو کامنتا بگی★
사랑해
وقتی سه نصف شب با دختر خالت به زور خنده تونو نگه داشتید یهو خندتون ول میشه (عجیب قریب میخندید) و اعضا بیدار میشن اولش عصبی میشن و بعدش با صدای خندتون خندشون میگیره(فقط شما و دختر خاله و اعضا خونه اید) به عنوان خواهر کوچیکتر☆درخواستی☆
نامجون: ساعت سه نصف شبه مگه من بهت نگفتم(خندش گرفت)
♡
جین: فردا صبح بلند نشدی میکشمت(با خنده)
♡
شوگا:(خوابش سنگینه😐اصلا بیدار نشده)
♡
جیهوپ:(از خنده داره گریه میکنه🤣🥲)
♡
جیمین:(ایشون تا ساعت سه داشت فیلم ترسناک نگاه میکرد.صدای خنده هاتونو که شنید بچه از ترسش رفت زیر پتو🫣)
♡
تهیونگ:(میفته دنبال ات) میکشمت کوچولو🔪🎀
♡
جونکوک: اخجون من آدمم دیگه دم و گوش ندارم(خواب دیده خرگوش شده😑)
اگه بد بود ببخشید ☆
خوشحال میشم نظرتو بهم تو کامنتا بگی★
사랑해
- ۱.۵k
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط