رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۷
ویو رزی
تا امدم جیغ بزنم یه پارچه امد رو دهنم و بعد دیگه چیزی نفهمیدم،
+:«الان بیدار شد»اینجا کجاست«با جیغ» چرا منو اوردین اینجا، چرا منو به صندلی بستین،کی هستی تو

یهو یه مرد با نقاب امد سمت رزی

مرد:اروم،اروم اینقدر سرو صدا نکن«اخرش رو با داد گفت»
+:منو ول کن عوضی،با من چیکار داری
مرد:ببینم چقدر پول داری؟
+:به تو ربطی نداره«با جیغ»
مرد:با چه جرعتی سر من داد میزنی«با داد» وقتی ادبت کردم میفهمی

یهو مرد کمربندش رو در میاره و شروع به کتک زدن رزی میکنه و اینقدر رزی رو میزنه که رزی بیهوش میشه
+: «الان بهوش میاد»اینجا کجاست
^:بهوش امد!
-:رزی بهوش امدی
+:چرا من تو بیمارستانم
-:وقتی اون دزد عوضی دزدیدت ما به پلیس زنگ زدیم و اونا گوشی تو رو ردیابی کردن و ما تو رو بیهوش پیدا کردیم
+:خب دزد چیشد
-:اول داشت فرار میکرد،ولی پلیسا پیداش کردن
+:اهم« بی حوصله»
جونکوک:بدنت درد میکنه؟
+:اهم..خیلی
*:تعجبی هم نداره خیلی از دست اون دزد عوضی کتک خوردی
-:الان میتونی بدنت رو تکون بدی
+:نه اصلا
*:اخی..اشکال نداره زود خوب میشی دکتر گفته فردا میتونیم ببریمت خونه
-:حالا بچه ها بیاین بریم بیرون اتاق که رزی یکم استراحت کنه
+:مرسی

*:میگم الان که از اتاق رفتیم بیرون،فردا هم میخواییم رزی رو ببریم خونه،یکی امشب باید پیش رزی بمونه کی میتونه بمونه
تهیونگ:من میتونم بمونم
-:ممنونم ولی یکی دیگه هم باید بمونه
جونکوک:من میمونم
^:خیلی خوبه پس بمونین فردا میایم دنبالتون
تهیونگ:باشه
-:خداحافظ

بچه ها با هم خداحافظی کردن و تهیونگ و جونکوک هم رفتن تو اتاق رزی تا مراقبش باشن

تهیونگ:دلم براش میسوزه«رو به رزی»
جونکوک:چرا
تهیونگ:خیلی کار میکنه و کار های خونه هم خودش انجام میدی و شب وقتی از سر کار برمیگرده با خستگی شام درست میکنه الان هم که کلی کتک خورده،بدنش رو نمیتونه تکون بده
جونکوک:موافقم،واقعا گناه داره
تهیونگ:ولی عجیبه که ازدواج نکرده چون دختر خوشگلی هم هست،خیلی خوشگل و مهربون و سخت کوش«رو به رزی»
جونکوک:صبر کن نکنه.....نکنه عاشق شدی
تهیونگ:نه،نه،نه«با داد»
جونکوک:خوب باشه چرا داد میزنی بیدار میشه ها
+:چیشده«خوابالو
تهیونگ:هیچی بگیر بخواب......
دیدگاه ها (۲)

«رمان هم خونه های ما»پارت:۸تهیونگ:هیچی بگیر بخواب+:نه دیگه خ...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۹^:چقدر داره بارون میاد بزار برم ا...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۶+:خب پس بیاین بریم پشت بوم،اونجا ...

«رمان هم خونه های ما»پارت:۵رزی رفت در رو باز کنه ولی وقتی در...

ادامه سناریو وقتی اعضا دوست پسرت هستن و میفهمن خواستگار داری

پارت ۲۷ویو ات اون عوضی منو به یه صندلی بست انقدر محکم منو با...

P⁹هانا : جونکوک هانی به سمت صدا برگشتیم وای مگه من هنوز با ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط