جنونعشقت

جـنون‌عـشـقت❤️‍🔥:)
#𝐏𝐚𝐫𝐭 2

استاد بعد اینکه ی چشم غره رفت با صدای آروم گفت برو بشین
همینجوری ک سرم پایین بود و داشتم ب طرف صندلی میرفتم سرم رو برگردوندم و دیدم همون پسری ک چند دقیقه پیش توی سالن بهش خورده بودم رو دیدم و نشسته دقیقا پشت صندلی من
بعد از چند دقیقه نگاه کردن بهش روی صندلی نشستم ک ی دختره جفتم نشسته بود
تا نشستم بعد از سلام کردن گفت
ایناز: اسمت چیه؟
دنیا: من دنیام:) تو چی؟
ایناز:منم اینازم:)
دنیا: خشبختم
ایناز:)منم همینطور عزیزم
دنیا:
دختر بدی نبود خوشم آمد ازش ی حس خوبی ازش دریافت میکردم
بعد از کلاس بلند شدم تا از کلاس بیرون برم ک ایناز صدام زد و گفت بیا با هم بریم کافه ی دانشگاه
منم چون صبح بدونه اینکه صبحانه بخورم از خونه زدم بیرون خیلی گشنم بود قبول کردم تا با هم بریم ی چیزی بخوریم
داخل کافه ک رفتیم من ی کیک شکلاتی سفارش دادم ایناز هم ی قهوه
و مشغول خوردن شدیم
راستی ایناز ی سوالی ذهنم رو درگیر کرده میتونم ازت بپرسم؟
ایناز: اره عزیزم بپرس!
دنیا:اومممممم این پسرایی ک پشت سرمون نشسته بودن رو میشناسی؟
ایناز: آره اون پسری ک وسط نشسته بود رل منه اون پسری ک پشت تو ب
دیدگاه ها (۲)

جـنون‌عـشـقت❤️‍🔥:)#𝐏𝐚𝐫𝐭3ایناز: آره اون پسری ک وسط نشسته بود ...

جـنون‌عـشـقت❤️‍🔥:)#𝐏𝐚𝐫𝐭 4بعد از چند لحظه پسر ها آمدن کنار ما...

جـنون عـشـقَت❤️‍🔥:)#𝐏𝐚𝐫𝐭.1#دنیا خیلی استرس داشتم امروز اولین...

طوفان عجب طوفانی بر پا میکنه

P3🍯-خوشگلم پیتزا میخوری؟&اوم-بیا اینجا بشین قشنگم اهان خوب ب...

رمان

پارت پنجاه سهشروع ب بازی کردیمی چن دور بازی کردیم ایندفعه اف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط