یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود


یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

#حضرت_حافظ



دیدگاه ها (۰)

به کجای اين شب تيره بياويزم قبای ژنده‌‌ی خود را،تا کشم از سي...

توان کشمکشم نيست بي تو با ايامبرونم آور از اين ماجرا که مي م...

‌پاییز ای فصلِ برگ‌ریز ای همچو مرگخوب و رهاننده و عزیز گویم ...

.اِی ساقـیا        مَـسـتانه رو،           آن یار را آواز ده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط