نامخاندان جئون

,نام:خاندان جئون

PART:18

و رفتیم بقیه وسایل رو سوار شدیم

نیم ساعت بعد

ا.ت:چقدر خوب بود

جوگ کوک:آره خیلی خوش گذشت

یونجی:به منم خیلی خوش گذشت ولی دیدین چطور پسرا بهم نگاه میکردن وای که چقدر من جذابم خوش به حال کسی که قراره شوهر بشه(لوس)

ا.ت: بیچاره کسی که شوهرت میشه(آروم)

یونجی:چیزی گفتی؟

ا.ت:نه چیزی نگفتم

جونگ کوک رو دیدم که داشت ریز میخندید
آروم بهش گفتم

ا.ت:رو آب بخندی(آروم)

جونگ کوک:بریم لباس بپوشیم که بریم خونه

یونجی:باشه کوکی جونم

واییی که چقدر حرسم میگیره با کوکی گفتنش این جونگ کوکم که چیزی بهش نمیگه انگار خوشش میاد رفتیم دم در اون اتاقا که دیدم لباسای من نیست

ا.ت:لباسای من کجاست؟

جونگ کوک:عجبه یعنی کسی برداشته؟

ا.ت:آخه کی باید برشون داره؟

جوگ کوک:نمیدونم

یونجی یک پوزخندی زد و گفت

یونجی:شاید برشون داشتن دیگه(پوزخند)

ا.ت:تو حرف نزنی نمیگن لالی(عصبی)

یونجی نیشخندی زد مطمئنم که کار خودشه هر اتفاقی که افتاده زیر سر خودشه

جونگ کوک:انقدر باهم بهس نکنین ا.ت تو همینجا بمون توی ماشین یک تیشرت دارم میرم برات میارم بپوشی

ا.ت:باشه

جونگ کوک رفت و من و یونجی همون جا وایسادیم تا جونگ کوک بیاد