نبودی در دلم انگار طوفان شد

💕

نبودی در دلم انگار طوفان شد ،
چه طوفانی !
دو پلکم زخمی از شلاق باران شد ،
چه بارانی ...

صدایت کردم و ...
سیبی به کف با دامنی آبی
وزیدی بر لب ایوان و ،
ایوان شد چه ایوانی !

نبودی بغض کردم ... حرف ها را ،
خودخوری کردم
دلم ارگ است و ارگ از خشت ،
ویران شد ........ چه ویرانی !

گَوزنی پیر ...
بر مهمان سرای خانه ی خانی
به لطف " سرپُری تک لول " مهمان شد ،
چه مهمانی !

یکی مثل من بدبخت ...
در دام نگاه تو ،
یکی در تنگی آغوش زندان شد ،
چه زندانی !

هلا ای پایتخت پیر ،
تای دسته دارت کو ؟؟؟
بگیرد دست من را آه ،
" طهران " شد چه " تهرانی "

پس از یوسف تمام مصریان گفتند :
عجب مصری !!!
بماند گریه هم سوغات کنعان شد ،
چه کنعانی !

من از " سهراب " بودن ،
زخم خوردن قسمتم بوده ...
برو " گرد آفریدم " فصل پایان شد ،
چه پایانی ...
دیدگاه ها (۲)

چایی صبح باتو‌میچسبد...یارشیرینقند پهلویم

به گفتن نیست،همیشه چشمای آدم، همه ی ناگفته ها رو داد می زنن....

💕 باز پاییز و غصه ها به دلم ،توبرایم بهار می چینی ...حیرتم ا...

تا به حال کسی جلوی پایتان ترقه انداخته نیم متر بپرید هوا؟کسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط