بدی نمی کنم و از دلم نمی آید

بدی نمی کنم و از دلم نمی آید
منی که از بدی ات هم بدم نمی آید

نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم
گذشته کار من از اینکه , از تو دل بکنم
دیدگاه ها (۱)

یڪ روز همیڹ شخص که در بند تو افتادآواره ی آواره ی آواره ی مـ...

یقین دارم کسی ظرف دعا را جابه جا کرده"تو" را من آرزو کردم، ک...

مثل مغرورترین کافر دنیا که دلشازکَفَش رفته و حتی به خدا رو ز...

یک قهوه سر میز به یادت قجرییک عالمه بغض با کمی در به درییاد ...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۷#

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط