میفروشم عشق را از جنس غربت میخری

میفروشم عشق را از جنس غربت میخری؟
میفروشم غربتم از جنس ظلمت میخری ؟

شاعری هستم شکسته، مونس من دفترم
میفروشم شعرها از جنس حسرت میخری؟

گاه گاهی گریه کردم، در میان شعرها
میفروشم اشکها از جنس محنت میخری؟

کاسه ی صبرم شده لبریز از نامردمی
میفروشم طاقتم از جنس غیرت میخری؟

زخم خنجر یادگاری، داده است دوست
میفروشم این نشان از جنس تهمت میخری؟

من ندارم هیچ در دست، کلبه ای ویرانه ام
میفروشم هستیم از جنس خلوت میخری؟
دیدگاه ها (۱)

دل بازهم بهانه ی رفتن گرفت و بازتا بال و پر گشود سراغ از قفس...

عاقبت یک روزیک نفر می آیدو تمام آنهایی که رفته اند را،از یاد...

دیدیمشهمین امروزکنار موج های خروشان دریارفتیم جلو بهش گفتیم ...

بمن می‌گفت :چشم‌های تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط