یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد

یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد
عصبی میشه و میگه خدایا چرا زنها بخوابن ، ما مثل خر کارکنیم ...!!😳 😡
بیا خوبی کن در حق ما و من بشم زن و زنم بشه مرد...!


خلاصه میگذره و یه روز مرده از خواب بیدار میشه میبینه زن شده و زنشم مرد شده!!
😳 😳 😳 😳 😳
قند تو دلش آب میشه و به زنه میگه: تو برو سرکار ،کارهای خونه بامن ...😊 😊 😊 😊
از اون به بعد مَرده بچه میبرده مدرسه، شبا تاصب بچه داری ونخوابی ، ظرف میشسته، غذا می پخته، لباس اتو میکرده، دستشویی و حموم رو میشسته ،نمی تونسته هرجا ک دلش میخاد بره ......خلاصه.. 😐
میگه : خدایا غلط کردم میخوام همون مرد باشم، زن بودن خیلی سختره...!
شب میخوابه و صبح بیدار میشه میبینه هنوز زنه ؛ میگه :خدایا من که گفتم غلط کردم چرا هنوز زن هستم...؟؟؟
ندا آمد:حرف نزن ... باید 9 ماه صبر کنی،حامله ای..حامله!!

حقش بود , اخی دلم خنک شد
خانوما کپی اجباری😂 😂
دیدگاه ها (۲)

هی رفیقخواستم بگویم این آرزویی که تو به آن رسیده ایروزگاری م...

همیشه همه توی بن بست زندگی برمیگردن سراغ عشق اولشوناما چه سخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط