از آنجایی شروع شد که برای اولین بار نگاهم در نگاهت گره خو

از آنجایی شروع شد که برای اولین بار نگاهم در نگاهت گره خورد...
آن نگاه، گرمای مطبوعی داشت...
روح منجمدم آرام آرام شروع کرد به زنده شدن..
عکسی از چشمانت را بر دیوار قلبم آویزان کردم!..تا روحم به زنده ماندن ادامه دهد..
دستانم را گرفتی...چشمانم را بستم..
گفتی تا آخر می مانی...من هم باور کردم..
نگاهی به قلبم انداختم...دیگر زخمی، نمی دیدم...آری قلبم داشت التیام می یافت...
دوباره به چشمان آتشینت خیره شدم..
این بار خودم را می توانستم ببینم
اما تنها نبودم...کسی بود من تنها نبودم..
تصویرکسی رادرچشمانت دیدم...
دیدگاه ها (۹)

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است،ساده می افتد،ساده میشکند و...

حتـی تبر کنار تو تغییر می دهد طرز نگاه خود به درختان کاج ر...

.…ﭼﻪ ﺧﻮش ﺧﯿﺎل ﺑﻮدم .……ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدم در ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﻣﺤﮑﻮﻣﻢ...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پاگذاشتیاما تا قایقی اومد ازمن ودل...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

ازمایشگاه سرد

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط