رمانقاتل سادیسمی من

رمان:قاتل سادیسمی من.
پارت:۳
با ریخته شدن آب سردی روی صورتش و بدنش از شوک در اومد.با دیدت اطراف و بعدم قیافه ی تهیونگ که به او چشم دوخته بود، همه چی یادش اومد.
زل زد به سینش. دور سینه ی چپش به صورت دایره ای رد سوزن مونده بود. دستای سرد تهیونگ روی سینش حرکت کرد و گفت:
_اینبار قشنگ تر شده،ولی خسته بودم،اه.....
و بلد شد و جعبه ی کمک های اولیه که کناز دیوار بود رو برداشت،کرمی رو برداشت و با دستای سردش روی زخم های کوک مالید.
کوک برای بار هزارم احساس کرد از اون اتاق و تک‌تک وسایلش و تهیونگ ، متنفر بود.
اشک بی صدا از گوشه چشمش پایین می‌ریخت، گر چه درد سوزش کل بدنش رو فرا گرفته بود ولی ناله ای نمی‌کرد که تهیونگ رو بیشتر تحریک کنه.
بعد از مالیدن پماد به بدن سفید جونگ کوک،تهیونگ پا شد و گفت:
_تقریبا ساعت ۸ شبه،اگه میخوای بیا غذاتو بخور!
+باشه،آلان میام.
تهیونگ از اتاق شکنجه بیرون رفت ولی در رو باز گذاشت. کوک اول تصمیم گرفت یه راست بره بخوابه ولی بعد با صدای قار و قور شکمش از تصمیمش منصرف شد.
لعنتی نثار تهیونگ کرد و بعد بدن پر دردش رو از روی تخت دو نفره اتاق شکنجه بلند کرد و از پله ها پایین رفت.
تهیونگ توی آشپزخانه بود و داشت نودل می‌خورد.
با دیدن کوک که با درد راه می‌رفت پوزخندی زد و چوب استیک رو به سمتش گرفت:
_بیا.....
+با......شه.....

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۹)

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت:۴...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت:۵...

رمان:قاتل سادیسمی من. پارت:۲...

ادامه چند پارتی درخواستی:"ویو نامجون"بعد از رفتن مهمونا مست ...

black flower(p,238)

black flower(p,318)

black flower(p,237)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط