پارت ششم

پارت (ششم)

من:خب بریم خونه من؟

نیلو:اره اما بعد از چند تا عکس پیروز مندانه😄

من:باشه:face_with_tears_of_joy:
چند روزی از اون قضیه میگذشت که...

نیلو:سماء

من:ها؟

نیلو:اون پسرا رو یادته؟

من:کدوما؟:neutral_face:

نیلو:اونایی که تو دانشگاهمون بودن

من:کدوما خو

نیلو:همونی که نجاتم داد😶

من:خب...
نیلو با تته پته گفت

نیلو:حس میکنم یه حسایی بهش دارم

من:چیییییییی؟؟؟؟؟؟:astonished_face:😲

نیلو:کوفت میدونستم جنبه نداری😒

من:خب شوکه شدم😐 خب بعدش...

نیلو:بعدش؟؟؟بعد نداره دیگه😐

من:کوفت خو بگو کی بهش حس پیدا کردی؟؟؟

نیلو:فکر کنم چند روز بعد از اون اتفاق کوه

من:اگه زن داشته باشه چی؟

نیلو:پوووف نمیدونم😖 😑

من:کوفت توهم حالا ابغوره نگیر شایدم نداشته

باشه...نیلو دیگه چیزی نگفت و رفت تو اتاقش

بعد از اون قضیه عقد خانوادش باهاش قهر

بودن واسه همین مجبور بود خونه مجردی من بمونه

صبح زود ساعت ۸ بیدار شدم رفتم سراغ نیلو

من:نیلووووو

نیلو:😴

من:نیلووووووو توکه همیشه منو بیدار میکردی پاشووووو دیگهههههه😠

نیلو:کوفت چه مرگته اول صبحی😴

من:مگه نگفتی عاشق اون پسره شدی خو بجای کپیدن بلند شو بریم ببینیم زن داره یا ن😒 😑


نیلو:چجوری؟؟؟؟؟:face_with_cold_sweat:

من:فعلا بلند شو میگم بهت
دیدگاه ها (۳)

رهام جان ایشالا غم اخرت باشه😿 🙏

بچه ها خواهش میکنم درکشون کنین مرسی🙀 😿 😿 😿 🙏 🙏

(پارت پنج )بلاخرع مقدمات عروسی نیلو فراهم شد و دانشگاه تمومی...

نیلو:وای سماء فردا شنبست دانشگاه داریم😣 سماء:منکه اصلا حوصلش...

ــــعدالتـــ برایــ یکـــ قاتلـــــــــــ☆p⁵.ویو نویسنده: ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط