ادامه پارت
ادامه پارت 3...
.....
'در روزگار گذشته ..
حکمرانی ظالم دستور قتل معشوقه دختر خویش را صادر کرد.
دختر حکمران از این دستور پدرش دل رنج شد و برای رهایی معشوق خود شتافت ..
مرد جوان برای جنگ با کشور دخترک حکمران، فرماندهی سپاه را به دوش داشت.
پدر دختر برای کشتن مرد نقشه کثیفی طراحی کرد تا او را به دام اندازد..
دختر نامه ای برای معشوق خود نوشت
که در آن نقشه پدر را بخوبی فاش میکرد..
اما قبل از ارسال نامه پدر دختر متوجه این اقدام دخترش شد و دستور داد هیچ شخصی وارد اتاق او نشود و اون هرگز اتاقش را ترک نکند
کوه ها و دشت ،جنگل و صحرا و... او را از پسر دور میساخت .
و سپاه پدر در طلوع خورشید به طرف مرد رانده شد .حال هیچ اسب تند رویی نمیتوانست مانع این نقشه شود..
اما در آخر دختر نامه خود را به دست معشوقه اش رساند و او را نجات داد ..'
....
با اتمام تمام داستان نفسی تازه کرد و مجدد نگاهی به جمع انداخت..
هه..قاتل روانی! این یارو واقعا یه رمان نویسه ها
ببینید چطور داستان سرو پا کرده..
خدایی ما رو دست انداختین یا...
ولی خیلی مشکوکه...
طعنه ها و حرف های نیش دار اطرافیان مدام بیشتر و بیشتر میشد .
البته.. اونا حقم داشتن
اون ها انسان های عادی با دید های سطحی چور میتونستن منظور این داستان رو متوجه شن!
با ضربه اورگلو به میز
اختار دوم رو به جمع داد
• قاتل این داستان رو روی دیوار نوشت
و نظیر این داستان توی دو قتل دیگه هم بود.
قاتل با این داستان درواقع سوالی رو برای ما مطرح کرد
دختر با چه چیزی به معشوقه خودش پیام رو ارسال کرد!؟
سه دختر هم زمان جمله رو گفتن و مجدد جمع توی شک عظیمی غلتید..
چهار دختر سپس سکوت کردن.
خب .. جواب این معما چی بود؟
شخصی از جمعیت سوال رو مطرح کرد و این بار سای پاسخ داد..
#نقاب_مافیا
.....
'در روزگار گذشته ..
حکمرانی ظالم دستور قتل معشوقه دختر خویش را صادر کرد.
دختر حکمران از این دستور پدرش دل رنج شد و برای رهایی معشوق خود شتافت ..
مرد جوان برای جنگ با کشور دخترک حکمران، فرماندهی سپاه را به دوش داشت.
پدر دختر برای کشتن مرد نقشه کثیفی طراحی کرد تا او را به دام اندازد..
دختر نامه ای برای معشوق خود نوشت
که در آن نقشه پدر را بخوبی فاش میکرد..
اما قبل از ارسال نامه پدر دختر متوجه این اقدام دخترش شد و دستور داد هیچ شخصی وارد اتاق او نشود و اون هرگز اتاقش را ترک نکند
کوه ها و دشت ،جنگل و صحرا و... او را از پسر دور میساخت .
و سپاه پدر در طلوع خورشید به طرف مرد رانده شد .حال هیچ اسب تند رویی نمیتوانست مانع این نقشه شود..
اما در آخر دختر نامه خود را به دست معشوقه اش رساند و او را نجات داد ..'
....
با اتمام تمام داستان نفسی تازه کرد و مجدد نگاهی به جمع انداخت..
هه..قاتل روانی! این یارو واقعا یه رمان نویسه ها
ببینید چطور داستان سرو پا کرده..
خدایی ما رو دست انداختین یا...
ولی خیلی مشکوکه...
طعنه ها و حرف های نیش دار اطرافیان مدام بیشتر و بیشتر میشد .
البته.. اونا حقم داشتن
اون ها انسان های عادی با دید های سطحی چور میتونستن منظور این داستان رو متوجه شن!
با ضربه اورگلو به میز
اختار دوم رو به جمع داد
• قاتل این داستان رو روی دیوار نوشت
و نظیر این داستان توی دو قتل دیگه هم بود.
قاتل با این داستان درواقع سوالی رو برای ما مطرح کرد
دختر با چه چیزی به معشوقه خودش پیام رو ارسال کرد!؟
سه دختر هم زمان جمله رو گفتن و مجدد جمع توی شک عظیمی غلتید..
چهار دختر سپس سکوت کردن.
خب .. جواب این معما چی بود؟
شخصی از جمعیت سوال رو مطرح کرد و این بار سای پاسخ داد..
#نقاب_مافیا
- ۳.۳k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط