سکسه ام گرفته بود

سکسه ام گرفته بود ؛

گفتم مرا بترسان ،

دستانم را رها کرد !

نفسم بند آمد ...
دیدگاه ها (۶)

با درد نبودنش که خو میکردمبا دیده تر به جاده رو میکردممی آمد...

نازنینا مُلک دل تسخیر توستپای جان بی قید، در زنجیر توستآتشی ...

هربار که می رفتی،ده سال از عمرم می رفت.هرطور حساب می کنم،حال...

....

من!ارز حال گریه ام من را ناتمام شادم رها🍃🕊️گرچه درمیان غربت ...

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

مادرم گفت که عاشق نشوی، گفتم چشمچشم‌های تو مرا بی‌خبر از چشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط