ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۹
کوک
البته چون تو زن و گروگان یک فرشته ای یک فرشته جذاب و دلبر
ا.ت
اوووووم چطور خودم نمیدونستم
کوک
چون ایکیوت صفره جوجه
من رفتم دیگه زر زر بسه کوچولو خداحافظ
ا.ت
ایییییش خداحافظ
ای بری دیگه بر نگردی (اروم)
کوک
واقعا آنقدر دلت میخواد که بر نگردم ؟باشه هر چی تو بخوای میرم و دیگه بر نمی گردم اما بدون این آخرین انتخابت بود ا.ت
خداحافظ
ا.ت
چی کوک هی کوک
وا منظورش چی بود
بلند شدم و یکم اینور اونور کردم به زخمم نگاه کردم وای وای جای دندوناش خیلی عمیق افتاده انگار گرگ بود خیلی میسوزه اخخخ رفتم پایین اجوما اومده بود بهش گفتم نیازی نیست و رفت
یکم غذا خوردم و زدم یه فیلم دیدم همینجور مشغول بودم که فیلم تموم شد و به ساعت نگاه کردم اوووو ۱ نصفه شبه اما کوک هنوز نیومده ایییش اصلا به درک
اما منظورش از میره دیگه نمیاد چی بود
خوب شاید منظورش امشب بود آره حتما امشب نمیاد
اما من میترسم اجوما هم نیست
تق تق تق
هااااا چی بود ااااا احتمالا اومد
رفتم و درو باز کردم
بله ؟
بادیگارد:ببخشید خانم یه خبر بد دارم؟
ا.ت:چچی؟
بادیگارد: متاسفانه جناب جئون توی حمله کشته شدن تسلیت میگم بهتون
ا.ت:مرد؟جئون جانگ کوک مرد؟
بادیگارد: متاسفانه بله
ا.ت
امکان نداره حتما دارن شوخی میکنن یعنی بخاطر حرف من یعنی فقط بخاطر آینکه گفتم بره و دیگه بر نگرده؟نه نه نه نه اون نمرده نه امکان نداره نه نه نهههههههههههههههههههه
وای نهههههههههههههههه کوککککککککک امکان ندارهههههههه
کوک
هع چیشده نگرانم شدی هااااا نترس زندم بابا جیغ جیغ نکن
ا.ت
عوضی احمق ترسیدم اوووووف
کوک
هع تو که گفتی بر نگردم الان میگی ترسیدم ؟
ا.ت
خوب خوب خوب ببخشید اشتباه کردم
کوک
اشکال نداره مشکلی نیست من خستم میخوام بخوابم لطفا سر و صدا نکن
ا.ت
کوک کجا بودی؟چرا دیر اومدی ؟لباست چرا کثیفه؟ ها چرا آنقدر خسته ای ؟
کوک
تموم شد؟
فکر نکنم بهت ربطی داشته باشه؟
ا.ت
الان آره به من ربطی نداره ببخشید که پرسیدم
فقط من باید کجا بخوابم ؟
کوک
توی انباری برو آمادش کردن برات
ا.ت
آها باشه شب بخیر
کوک
هوووم شب بخیر
ا.ت
کوک
کوک:بله؟
ا.ت
ه.هیچی
کوک
خداحافظ
ا.ت
کوک هی جانگ کوک
کوک
واییییی بله
ا.ت
چراغ داره دیگه
کوک
من چه میدونم خداحافظ
نویسنده
کوک رفت توی اتاقش و ا.تم رفت توی انباری
ا.ت
واییی چقدر تاریکه اوووف چراغم که خرابه وای نه من میترسم
آروم آروم از پله ها رفتم بالا تا برم توی یه اتاق دیگه میخواستم برم تو همون اتاقی که روی درش اسم من بود اما قفل بود یکم راه رفتم و همه ی اتاق های راه رو رو تا آخر رفتم ولی هیچ کدوم باز نبود تا اینکه یک دفعه چراغ ها خاموش و روشن شد فضا خیلی ترسناک بود و یهو یه در قرمز باز شد که از توش یه چیز سیاه وحشتناکی اومد بیرون و به طرف من میومد سریع رفتم طرف اتاق کوک اما اونم قفل بود هرچی در میزدم باز نمیکرد کلی صداش کردم اون چیز سیاه هم همینجور نزدیک تر میشد سرعت خاموش و روشن شدن چراغ ها بیشتر بود تا اینکه اون سیاهی به من رسید به طرف نرده های پله عقب عقب میرفتم که پام سر خورد و از همون پله اولی تا طبقه پایین مثل توپ بالا و پایین شدم و خوردم به اینو اونور تا رسیدم به طبقه اول بدنمو حس نمیکردم دیدم اون سیاهی داره میداد طرفم اما نمیتونستم خودمو تکون بدم هیچی حس نمیکردم همه جا سیاه بود و ترسناک که چراغا روشن شد
کوک
ا.ت ا.ت خوبی ا.تتتتت
ا.ت
جونگ کوک هق کمک هق من هق میترسم هق هق
کوک بغلم کرد اما هنوز نمیتوستم تکون بخورم من و بلند کرد و برد و روی صندلی گذاشت و بهم اب داد تونستم یکم تکون بخورم رفتم پریدم بغل کوک و کلی گریه کردم
کوووووک هق کجا بودی هق یکی هق هق تو خونست هق میخواد هق هق من و بکشه هق کوک هق نزار منو ببرن
کوک
ببخشید ا.ت ببخشید نمیدونستم آنقدر میترسی من و ببخشید هیششششش چیزی نمیشه ا.ت آروم باش کوچولو
ا.ت صبر کن ببینم اینا همش کار تو بود؟
عوضیییی می کشمت پسره خرررر
داشتم دنبال کوک میکردم که یکدفعه....
.
.
.
.
.
.
خمارییییی 😁😁😁
ادامه دارد.....
خداحافظ 😘😘😘
البته چون تو زن و گروگان یک فرشته ای یک فرشته جذاب و دلبر
ا.ت
اوووووم چطور خودم نمیدونستم
کوک
چون ایکیوت صفره جوجه
من رفتم دیگه زر زر بسه کوچولو خداحافظ
ا.ت
ایییییش خداحافظ
ای بری دیگه بر نگردی (اروم)
کوک
واقعا آنقدر دلت میخواد که بر نگردم ؟باشه هر چی تو بخوای میرم و دیگه بر نمی گردم اما بدون این آخرین انتخابت بود ا.ت
خداحافظ
ا.ت
چی کوک هی کوک
وا منظورش چی بود
بلند شدم و یکم اینور اونور کردم به زخمم نگاه کردم وای وای جای دندوناش خیلی عمیق افتاده انگار گرگ بود خیلی میسوزه اخخخ رفتم پایین اجوما اومده بود بهش گفتم نیازی نیست و رفت
یکم غذا خوردم و زدم یه فیلم دیدم همینجور مشغول بودم که فیلم تموم شد و به ساعت نگاه کردم اوووو ۱ نصفه شبه اما کوک هنوز نیومده ایییش اصلا به درک
اما منظورش از میره دیگه نمیاد چی بود
خوب شاید منظورش امشب بود آره حتما امشب نمیاد
اما من میترسم اجوما هم نیست
تق تق تق
هااااا چی بود ااااا احتمالا اومد
رفتم و درو باز کردم
بله ؟
بادیگارد:ببخشید خانم یه خبر بد دارم؟
ا.ت:چچی؟
بادیگارد: متاسفانه جناب جئون توی حمله کشته شدن تسلیت میگم بهتون
ا.ت:مرد؟جئون جانگ کوک مرد؟
بادیگارد: متاسفانه بله
ا.ت
امکان نداره حتما دارن شوخی میکنن یعنی بخاطر حرف من یعنی فقط بخاطر آینکه گفتم بره و دیگه بر نگرده؟نه نه نه نه اون نمرده نه امکان نداره نه نه نهههههههههههههههههههه
وای نهههههههههههههههه کوککککککککک امکان ندارهههههههه
کوک
هع چیشده نگرانم شدی هااااا نترس زندم بابا جیغ جیغ نکن
ا.ت
عوضی احمق ترسیدم اوووووف
کوک
هع تو که گفتی بر نگردم الان میگی ترسیدم ؟
ا.ت
خوب خوب خوب ببخشید اشتباه کردم
کوک
اشکال نداره مشکلی نیست من خستم میخوام بخوابم لطفا سر و صدا نکن
ا.ت
کوک کجا بودی؟چرا دیر اومدی ؟لباست چرا کثیفه؟ ها چرا آنقدر خسته ای ؟
کوک
تموم شد؟
فکر نکنم بهت ربطی داشته باشه؟
ا.ت
الان آره به من ربطی نداره ببخشید که پرسیدم
فقط من باید کجا بخوابم ؟
کوک
توی انباری برو آمادش کردن برات
ا.ت
آها باشه شب بخیر
کوک
هوووم شب بخیر
ا.ت
کوک
کوک:بله؟
ا.ت
ه.هیچی
کوک
خداحافظ
ا.ت
کوک هی جانگ کوک
کوک
واییییی بله
ا.ت
چراغ داره دیگه
کوک
من چه میدونم خداحافظ
نویسنده
کوک رفت توی اتاقش و ا.تم رفت توی انباری
ا.ت
واییی چقدر تاریکه اوووف چراغم که خرابه وای نه من میترسم
آروم آروم از پله ها رفتم بالا تا برم توی یه اتاق دیگه میخواستم برم تو همون اتاقی که روی درش اسم من بود اما قفل بود یکم راه رفتم و همه ی اتاق های راه رو رو تا آخر رفتم ولی هیچ کدوم باز نبود تا اینکه یک دفعه چراغ ها خاموش و روشن شد فضا خیلی ترسناک بود و یهو یه در قرمز باز شد که از توش یه چیز سیاه وحشتناکی اومد بیرون و به طرف من میومد سریع رفتم طرف اتاق کوک اما اونم قفل بود هرچی در میزدم باز نمیکرد کلی صداش کردم اون چیز سیاه هم همینجور نزدیک تر میشد سرعت خاموش و روشن شدن چراغ ها بیشتر بود تا اینکه اون سیاهی به من رسید به طرف نرده های پله عقب عقب میرفتم که پام سر خورد و از همون پله اولی تا طبقه پایین مثل توپ بالا و پایین شدم و خوردم به اینو اونور تا رسیدم به طبقه اول بدنمو حس نمیکردم دیدم اون سیاهی داره میداد طرفم اما نمیتونستم خودمو تکون بدم هیچی حس نمیکردم همه جا سیاه بود و ترسناک که چراغا روشن شد
کوک
ا.ت ا.ت خوبی ا.تتتتت
ا.ت
جونگ کوک هق کمک هق من هق میترسم هق هق
کوک بغلم کرد اما هنوز نمیتوستم تکون بخورم من و بلند کرد و برد و روی صندلی گذاشت و بهم اب داد تونستم یکم تکون بخورم رفتم پریدم بغل کوک و کلی گریه کردم
کوووووک هق کجا بودی هق یکی هق هق تو خونست هق میخواد هق هق من و بکشه هق کوک هق نزار منو ببرن
کوک
ببخشید ا.ت ببخشید نمیدونستم آنقدر میترسی من و ببخشید هیششششش چیزی نمیشه ا.ت آروم باش کوچولو
ا.ت صبر کن ببینم اینا همش کار تو بود؟
عوضیییی می کشمت پسره خرررر
داشتم دنبال کوک میکردم که یکدفعه....
.
.
.
.
.
.
خمارییییی 😁😁😁
ادامه دارد.....
خداحافظ 😘😘😘
- ۸.۱k
- ۱۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط