رمان ددی خفن من
p⁴
با چیزی که دیدم شاخ در آوردم...پ...پدر؟!
هیونجین : خوب میرقصی
ات : م...من ...م...متاسفم
هیونجین : چرا متاسفی؟! ...من فقط گفتم خوب میرقصی نگفتم که معذرت خواهی کنی
ات : م..من
هیونجین : شیشششش....بیب ساکت باش
ات : ....نمیدونستم چی بگم...دهنم بسته شده بود...خشکم زده بود
هیونجین : نظرت چیه بهم حال بدب بیب😈
ات : ....
با چیزی که دیدم شاخ در آوردم...پ...پدر؟!
هیونجین : خوب میرقصی
ات : م...من ...م...متاسفم
هیونجین : چرا متاسفی؟! ...من فقط گفتم خوب میرقصی نگفتم که معذرت خواهی کنی
ات : م..من
هیونجین : شیشششش....بیب ساکت باش
ات : ....نمیدونستم چی بگم...دهنم بسته شده بود...خشکم زده بود
هیونجین : نظرت چیه بهم حال بدب بیب😈
ات : ....
- ۴.۰k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط