در میان این خموش آباد بی حاصل

در میان این خموش آبادِ بی حاصل
در سکوت چیره‌ی این شام بی‌فرجام
می‌چکد اشک نگاهم بر مزار دل
می‌سراید قصّه درد مرا با سنگ چشم او
با غمی کاندر دلم زد چنگ
وز پلاس هستی‌ام بگسیخت تار و پود
می رود می گویمش بدرود ...

#هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۲)

-دیدی آرام، آرام، آرامدلمان به بی‌کسیصدایمان به سکوتو چشم‌ها...

کاش ناشناخته مے ماندند ؛آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط