آقاجلیل و گناه پاک کن

«آقاجلیل و گناه پاک کن!»
راوی:مهین محدثی فر(خواهر شهید)
جلیل در حین آموزش به بچه ها،از کوه به پایین پرت شده بود و جراحت های بسیار شدیدی برداشته بود.اتفاقا او را به بیمارستانی که من در آن بودم،آوردند.پایش شکسته و ورم کرده بود و رنگ به صورت نداشت.
معلوم بود خیلی درد می کشد اما به روی خودش نمی آورد.هر بار که وارد اتاقش می شدم، زورکی لبخند می زد،هرگز نمی گذاشت بهش مسکن بزنم!!!
هر بار که میخواستم بهش مسکن بزنم،میگفت:باشه یک ساعت بعد!یک ساعت بعد می رفتم، میگفت:دفعه بعد که اومدی بزن!
گفتم:چرا اصرار داری این قدر درد بکشی؟؟؟!!!دلیل این رفتارت چیه،آخه؟!
گفت:اگه میتونی یه کاری کنی دردم بیشتر بشه،بکن،ولی نمی خوام کمکش کنی!
گفتم:این چه حرفیه که میزنی!یه مسکن بهت میدم،راحت راحت میشی!
جلیل گفت:این دردها،گناه های منو پاک می کنه!دوست دارم تا هست،تحملش کنم!مجروح شدنم یه طرف، دردی که افتاده به جونم یه طرف!دلم نمی خواد این درد رو تموم کنی!
بعدش هم خیلی جدی گفت:به من دست نزن مهین!
(با کمی تلخیص و تغییر)

🌹 همین که هستید و مارو دنبال میکنید یک دنیا سپاس:. #عکسنوشته #صبحتون_بخیر #عکسنوشته_های_مذهبی #عکسنوشته_های_صبحگاهی #مذهبی #دوستی#عکس #ناب #حس_خوب #عکسنوشته_های_زیبا #شادی #نشاط #خنده #خوشحالی #مثبت_اندیشی #شعر #شهید_جلیل_محدثی_فر
دیدگاه ها (۲)

سرخدا برای شنیدن دعای شما همیشه خلوته 🌹 همین که هستید و ما...

چه روز زیبایی خواهد بودوقتی بهترین ها !را برای دیگران بخواهی...

هر صبح دیروزهای مبهم خود رادر نامعلوم ترین جای کائنات دفن می...

🌙 هر شب به آسمان نگاه می کنمو می اندیشم…در این آرامش شبچه بس...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط