سوگ سیاوشان

روزی سیاوش کشته شد و خونش بر روی زمین ریخت.
از قطرات خون رو دشتزاران مرده زنده شدن.
از آن روز مردمان سوگ می‌گرفتند و میگفتن.

ای درَواسپ! ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که من - پسر خونخواه سیاوش - افراسیاب سیاهکار تورانی را در کرانه دریای ژرف و پهناور چیچَست به خونخواهی سیاوش ناموَر - که ناجوانمردانه کشته شد - و به کین‌خواهی اَغریرِث دلیر بکُش
دیدگاه ها (۱۱)

شب گشت و روان از تن جدای.بامداد آید و زندگی انسان اوان شود.ا...

سر پای دار رفت سر به دار مشد.

داستان شاپور.

جمشید رفت و انگرِمینو آمد.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط