دل من لک زده یک لحظه دیدار تو را

...
دل من لک زده یک لحظه دیدار تو را
تن مستـم شده زندانی چشمان تو را
هرچه‌دارم به‌سبب‌دادم ومقهور شدم
تا که در معـرکه عشق شـدم بند تو را
با توآرامش‌دنیا همه درجان من است
بی‌تودرهجرم‌و‌شب‌منتظرم‌چشم‌تو را
آتش شوق به دل دارم و مهتاب شبم
درفراغت همه‌شب نقش‌کنم یاد تو را
داده‌ام عمر گران را به‌تو ای‌معون دل
باختم در طلب‌عشق همه مشق تو را
دشـمنی هسـت تبـانی بکـند با دل تـو
کیست‌آن‌خیره‌سر پست‌بغل‌کرده‌تو را
تو چه دیر آمـدی و سهل رهایم کردی
دل‌بشکسته که‌دادم همه در قهر تو را
گـم شده باز «ندا» در تـب نافرجامی
کور باد آنکه نبیند دل سرمست تو را
دیدگاه ها (۱)

...دل به دام هوس افتاد بسوزد این دلچون‌نگاهم به تو افتاد بسو...

...شب مهیای نماز است و دلـم در آب و تابتا سحر غرق دو چشمان ...

...بیا تا با دل‌من همنوا چون یک‌غزل باشیمبیا ای آشـنای شب تو...

...ایـن دل بـهانه کـرده شـیرینـی لبـت رابا بوسـه‌ای بگـیرد ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط