باورم کن... ( پارت ۲۴ )

یوری: من دیر مریض میشم
جیمین: حالا چه دیر چه زود نمیخوام چیزیت بشه
یوری: فدات بشم من
جیمین: خدانکنه
بلوزشو در میارم
یوری: بخواب رو تخت
جیمین: میخوای چیکار کنی؟ *تعجب*
یوری: خیلی منحرفی *خنده* میخوام با حوله خیس تبتو بیارم پایین
جیمین: *خنده* عوووو مرسی
میخوابه رو تخت میرم حوله و ظرف آب میارم ، شرو میکنم پاشویه کردنش
یوری: بخاطر بیماریت تازمانی که خوب شی میمونم پیشت
جیمین: نمیخواد زحمت بکشی
یوری: وظیفمه
جیمین: وظیفت نیست، تو مهربونی
یوری: نمیخوای پیشت باشم دیگه دوسم نداری؟
جیمین: نهههه ، فقط نمیخوام مریض شی
یوری: مریض نمیشم نگران نباش
یوری: برای تو همیشه انرژی دارم
جیمین: عاشقتم * بی حال*
یوری: من بیشتر
سرشو میبوسم

<< دو روز بعد >>
<< ۹ شب >>
جیمین بهتره و منم حوصلم سر رفته
یوری: عشقم من میرم یخورده تو حیاط قدم بزنم و هوا بخورم گرممه
جیمین: باشه، مواظب خودت باش
یوری: حیاطه دیگه جای دوری نمیرم که
جیمین: کلی گفتم *تکخنده*
میرم بیرون میبینم از یجا صدا میاد میرم بیبینم چیه که دیگه چیزی نمیفهمم

~شرایط :
~ ۱۰۰۰ فالوور🎤
~ ۵۰ لایک🩶
~ ۷۰ کامنت🎧
~ ۱۰ بازنشر 🧷

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga
دیدگاه ها (۱۰۶)

باورم کن... ( پارت ۲۵ )

باورم کن... ( پارت ۲۶ )

باورم کن... ( پارت ۲۳ )

باورم کن... ( پارت ۲۲ )

5 minutes to deathPart 1۷والریا بعد از اینکه خدمتکار رفت، آر...

من و ملاقات با BTSpart «1۰»فردا صبح که چشمامو باز کردم دیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط