ما روزانه از چیز های زیادی خسته میشویم

ما روزانه از چیز های زیادی خسته میشویم،
از تخت خواب تکراری مان، از قیافه ی خواب آلودمان در آیینه، از رنگ مسواکمان، از اتوبوس های تکراری، از مسیر کار، یا حتی وقتی از سر کار به خانه برمیگردیم، از کار خسته ایم، وقتی از دانشگاه بر میگردیم از درس خسته ایم، وقتی در جنگل زندگی میکنیم از درخت خسته میشویم و وقتی دریا نوردیم از آب و ماهی.
اما همین که مدتی از آن ها دور بمونیم، کم کم دلمان برای تخت خوابمان، محل کارمان، حتی خستگی های بعد از آن هم تنگ میشود، آنقدر که برای بازگشت به آن موقعیت سابق لحظه شماری میکنیم و مطمئنیم که همه چیز سر جایش است.
در رابطه ها هم همینطور است، از زمانی به بعد خسته میشویم، بهانه گیر میشویم و میخواهیم همه چیز را کنار بگذاریم. میگوییم میخواهیم یک مدت تنها باشیم، اما همین که جای خالی اش آزار میدهد، همین که میفهمیم که تکه ی پازل وجودمان بدون آن ناقص است، برمیگردیم، ما به همان رابطه باز میگردیم اما، اما ممکن است این بار هیچ چیز سر جای سابقش نباشد
دیدگاه ها (۴)

بعضی وقتا باخودم فکر میکنمچقدر حیفِ که آدم عاشق یه فرد اشتبا...

‎بیا از هم جدا شویم‎آخر با هم بودنِ ما چه فایده ای دارد؟‎من ...

✖ شِکَستِ عِشقی نَخوردَم اَمّا✖ ⇦اِحساسَمو اَز دَست دادَم!✖...

می بینی همیشه همه چیز و همه ی اتفاقات سر نوبت خودشان سر و کل...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط