پارته ۱۲ دختری از جنس انسان
ویو جیمین
همه آماده بودن داشتیم حمله میکردیم که رفتم توی اتاق هیون کی و اصلوقتی بچتون دیشب ی صدا های اهم اهمی از اتاقتون شنیده و میاد میگه دیشب چرا از اتاق و اصلحشو دراورد و گرفت سمتم
هیون کی: به به آقای پارک مشتاق دیدار ... اینجا چیکار میکنی ؟
برای من نقشه میکشید؟ باند منو نابود میکنی منتظر انتقام باش
جیمین: انتقام؟(خندید) از من؟
هیون کی: آره از تو
جیمین: خیلی احمق شدی؟ تو همین الانم کارت تمومه
هیون کی: منظورت چیه
جیمین: یعنی وقتشه بمیری
ویو نویسنده
جیمین سریع اصلحشو دراورد و به سرش شلیک کرد خونش پاشید
کف زمین که سفید بود الان جاشو به قرمزی داد خون از سرش ریخت دیوار هم با خون نقاشی شد دیگه وقتش بود. جیمین علامت پایانه ماموریت بده بلاخره جیمین موفق شد انتقام بگیره بعد ۱۰ سال جیمین به صورت غرق در خونه هیون کی نگاهی کرد چشماش باز بود ولی نفس نمیکشید
یونگی اومد بالا
یونگی: کارشو بلاخره ساختی بیا بریم بیرون. که این عمارت همراه با این جسد ها بسوزونم خیلی تلفات ندادیم فقط چند نفری زخمی شدن که جیهوپ داره درمانشون میکنه بریم اینجا خطرناکه ممکنه هنوز کسی باشه بریم
جیمین: باشه بریم میدونی دوست ندارم جنازشم ببینم حتی وقتیم مرده رو اعصابمه بریم
ویو جیمین
با یونگی رفتیم پیشه اعضا همه بودن و از اینکه بعد از ۱۰ سال بلاخره انتقاممو گرفتم
همه خوشحال بودن منم خیلی خوشحال بودم انگار بار سنگینی از رو دوشم وداشته شد
با اعضا گفتیم چیکار کنیم با این همه جنازه که یونگی گفت.
یونگی: من بالا هم بودم به جیمین گفتم کع خونه رو آتیش بزنیم بعدم که کسی نمیفهمه
همه فکر میکنن برقی اتصالی کرده همه مردن چون راه فرار هم بسته شده
کوک: اووو هیونگ واقعاااا تو یه پا نابغه هستی جیمینشییی؟
جیمین: مرض چیه؟
کوک: این نظر عالیه اون پلیسا حتی بفهمن کار کیه جرعت اینکه با ما در گیر بشنو ندازن
جیمین:اوهمومو نظر خوبیه همینو اجرا میکنیم.
اعضا ؛ اوکی
ویو جیمین
داشتیم دیگه کم کم میرفتیم که صدای شلیک و دردی احساس کردم و صدای اعضا شنیدم که داد میزدن اطرافمو نگاه کرد که دیدم.....
بچه بیاین پایین.
حمایت ها خیلی خیلی کمه .نه لایک هام نه کامنتا اگر اینجوری باشه من دیگه نمیزارم چون خیلی یثبرای همشون زحمت کشیدم خیلی این پارتو خیلی وقته پیش نوشته بودم ولی چون اون تعداد حمایت هایی که میخواستم نبوده
اگر حمایت ها زیاد بشه روزی از روز های هفته رو برای نوشتن رمان میزارم (مثلا روزای زوج میزارم یا فرد)
همه آماده بودن داشتیم حمله میکردیم که رفتم توی اتاق هیون کی و اصلوقتی بچتون دیشب ی صدا های اهم اهمی از اتاقتون شنیده و میاد میگه دیشب چرا از اتاق و اصلحشو دراورد و گرفت سمتم
هیون کی: به به آقای پارک مشتاق دیدار ... اینجا چیکار میکنی ؟
برای من نقشه میکشید؟ باند منو نابود میکنی منتظر انتقام باش
جیمین: انتقام؟(خندید) از من؟
هیون کی: آره از تو
جیمین: خیلی احمق شدی؟ تو همین الانم کارت تمومه
هیون کی: منظورت چیه
جیمین: یعنی وقتشه بمیری
ویو نویسنده
جیمین سریع اصلحشو دراورد و به سرش شلیک کرد خونش پاشید
کف زمین که سفید بود الان جاشو به قرمزی داد خون از سرش ریخت دیوار هم با خون نقاشی شد دیگه وقتش بود. جیمین علامت پایانه ماموریت بده بلاخره جیمین موفق شد انتقام بگیره بعد ۱۰ سال جیمین به صورت غرق در خونه هیون کی نگاهی کرد چشماش باز بود ولی نفس نمیکشید
یونگی اومد بالا
یونگی: کارشو بلاخره ساختی بیا بریم بیرون. که این عمارت همراه با این جسد ها بسوزونم خیلی تلفات ندادیم فقط چند نفری زخمی شدن که جیهوپ داره درمانشون میکنه بریم اینجا خطرناکه ممکنه هنوز کسی باشه بریم
جیمین: باشه بریم میدونی دوست ندارم جنازشم ببینم حتی وقتیم مرده رو اعصابمه بریم
ویو جیمین
با یونگی رفتیم پیشه اعضا همه بودن و از اینکه بعد از ۱۰ سال بلاخره انتقاممو گرفتم
همه خوشحال بودن منم خیلی خوشحال بودم انگار بار سنگینی از رو دوشم وداشته شد
با اعضا گفتیم چیکار کنیم با این همه جنازه که یونگی گفت.
یونگی: من بالا هم بودم به جیمین گفتم کع خونه رو آتیش بزنیم بعدم که کسی نمیفهمه
همه فکر میکنن برقی اتصالی کرده همه مردن چون راه فرار هم بسته شده
کوک: اووو هیونگ واقعاااا تو یه پا نابغه هستی جیمینشییی؟
جیمین: مرض چیه؟
کوک: این نظر عالیه اون پلیسا حتی بفهمن کار کیه جرعت اینکه با ما در گیر بشنو ندازن
جیمین:اوهمومو نظر خوبیه همینو اجرا میکنیم.
اعضا ؛ اوکی
ویو جیمین
داشتیم دیگه کم کم میرفتیم که صدای شلیک و دردی احساس کردم و صدای اعضا شنیدم که داد میزدن اطرافمو نگاه کرد که دیدم.....
بچه بیاین پایین.
حمایت ها خیلی خیلی کمه .نه لایک هام نه کامنتا اگر اینجوری باشه من دیگه نمیزارم چون خیلی یثبرای همشون زحمت کشیدم خیلی این پارتو خیلی وقته پیش نوشته بودم ولی چون اون تعداد حمایت هایی که میخواستم نبوده
اگر حمایت ها زیاد بشه روزی از روز های هفته رو برای نوشتن رمان میزارم (مثلا روزای زوج میزارم یا فرد)
- ۱۴.۰k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط