رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۷۳
...چند ساعت بعد ...
دیانا: ارسلانن
ارسلان: جان
دیانا: میشه بیای در اینو باز کنی
ارسلان: چیو
دیانا: تن ماهی من نمیتونم
ارسلان: اومدم
دیانا: ارسلان بعد باز کردن در تن ماهی رفت دستشویی خواستم در تن ماهی و بندازم دور که دماعم بد خارش گرفت که دستم که لند تن ماهی بود مونده بود اون دستی که در تن ماهی بود دماغ و خاروندم که سوزشی توی لبم قرار گرفتم سریع در و انداختم اشغالی و به لبم دست کشیدم بله برده بود ای دختره مثل دختر بچه ها که خوردن زمین و دنبال کسی بودن که ارومشون کنه با زاری و بدو بدو رفتم سمت ارسلان
ارسلان: قربونت برم تو یه درصد احتمال میدادی اوت لبتو میبره
دیانا: حواسم نبود
ارسلان: مارم انداختی تو هچل
دیانا: چرا
ارسلان: آخه من چطوری میتونم هر روز اون لبای خوشگلتو نبوسم ورداشتی کار دادی دستم
دیانا: آهان پس بگو آقا از کجا درد داره ریز خندیدم
بازم که کم شدید 😢
پارت ۷۳
...چند ساعت بعد ...
دیانا: ارسلانن
ارسلان: جان
دیانا: میشه بیای در اینو باز کنی
ارسلان: چیو
دیانا: تن ماهی من نمیتونم
ارسلان: اومدم
دیانا: ارسلان بعد باز کردن در تن ماهی رفت دستشویی خواستم در تن ماهی و بندازم دور که دماعم بد خارش گرفت که دستم که لند تن ماهی بود مونده بود اون دستی که در تن ماهی بود دماغ و خاروندم که سوزشی توی لبم قرار گرفتم سریع در و انداختم اشغالی و به لبم دست کشیدم بله برده بود ای دختره مثل دختر بچه ها که خوردن زمین و دنبال کسی بودن که ارومشون کنه با زاری و بدو بدو رفتم سمت ارسلان
ارسلان: قربونت برم تو یه درصد احتمال میدادی اوت لبتو میبره
دیانا: حواسم نبود
ارسلان: مارم انداختی تو هچل
دیانا: چرا
ارسلان: آخه من چطوری میتونم هر روز اون لبای خوشگلتو نبوسم ورداشتی کار دادی دستم
دیانا: آهان پس بگو آقا از کجا درد داره ریز خندیدم
بازم که کم شدید 😢
- ۳.۵k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط