یه معلم داشتیم خیلی عجیب بود

یه معلم داشتیم خیلی عجیب بود
یه روز آمد سر کلاس گفت:
کیا درس رو بلدن میخوام ازشون بپرسم؟!
یه سری از بچه ها دستاشون رو بلند کردند معلممون گفت ؛ پس شما برید توی حیاط بازی کنید، بعدش پوست ما رو کند 😭

یه روز دیگه گفت ؛کیا درس بلدن میخوام ازشون بپرسم،
آقا ما هم دستمون رو بردیم بالا که بریم تو حیاط، بعدش گفت پس شما ها بمونید تو کلاس بقیه برن تو حیاط بازی کنند 😩

یه روز دیگه آمد گفت کیا درس بلدن دستشون رو ببرن بالا،
آقا یه سری دستشون رو بردن بالا، بعد گفت کیا بلد نیستن دستشون رو ببرن بالا یه سری دیگه هم دستشون رو بردن بالا ، ما که نتونسته بودیم پیشبینی کنیم میخواد چکار کنه پس دستمون رو نبردیم بالا

که ناغافل گفت اونا که بلدن و اونا که بلد نیستن برن تو حیاط , بقیه بمونن

فکر کنم تو اسراییل آموزش دیده بود😐
دیدگاه ها (۷)

‏یکی از لذت بخش ترین حس های دنیا اینه که کسی رو داشته باشی ک...

☺ ☺ برگشتم

بعد روزها انتظار ☺

همه ی دخترهاروزی عروسکشان را " دخترم " صدا زده اندموهایش را ...

مترجم : خودم 😶این که توی انیمه هم دیدید ولی این یه کوچولو فر...

اخبار و رسانه امروز دیگه فقط «اطلاع‌رسانی» نیستن،بلکه تبدیل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط