هر وقت میخواهی که با من همسفر باشی

هر وقت می‌خواهی که با من همسفر باشی
باید تو هم از من کمی دیوانه تر باشی
در چشمه ای مهتابِ روحت را بغلتانی
هر لحظه در چنگالِ نوعی دردسر باشی
آماده باشی تا تو را یک آن فراگیرند
چون کشوری در دستِ موجی از خطر باشی
پرواز را با بال‌هایی بسته از بَر کن
بايد بیاموزی تو هم بی بال و پَر باشی
من انعکاسم ... انعکاسی ناب از تقدیر
اینگونه می گردی تو هم با من اگر باشی
آنگاه در سلول هایت نور خواهد ریخت
آنگاه می فهمی که می بایست زر باشی
خورشید را در استکانت ذوب خواهی کرد
وقتی به دور از حسّ اما و اگر باشی
دیوانگی احساسِ خوبی می شود دیگر
وقتی بیاموزی که با من همسفر باشی
دیدگاه ها (۲۴)

وقتــی اسیـــر درد باشی تاب بی معنی ستروز و شبت بی تاب باشی ...

ز فکرت تا سحر جانا، خدا داند که بیدارممن از درد ِ جدایی‌ها پ...

از عشق جز نگاه برایم نمانده استجز دیده‌ای به راه برایم نماند...

الهی از چه کس پُرسم نشانش؟به که گویم که بودم نیمه جانش؟که می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط