پارت
#پارت۶۶
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
روتختیموپتوم عوض شده بودن
اینجاچخبره،به مغذم فشاراوردم تایادم بیاد دیشب چه اتفاقی افتاد اخرین باریادمه اکتای بهم پیام داده بودبرم اشپزخونه
یه لحظه مغذم استپ کرد،تمام اتفاقامثل فیلم ازجلوچشم ردشد
پیام اکتای رفتنم اشپزخونه خوردن اون نسکافه که معلوم نبودچی توش بود و واییییی واییییی من چیکارکردم من چه غلطی کردم اتفاقاپشت سرهم یادم میومدوهرلحظه سرم بیشترگیج میرفت بوسه هامون دراوردن لباسامو حرکت زبونش ودراخرپرده ی بکارتم
خدای من یعنی من الان زن بودمممم
چنگی به موهام زدموناباورسیلی به صورتم زدم تابیدارشم ازاین کابوس پشت سرهم سیلی میزدم
دراخرزدم زیرگریه باصدای بلندی گریه میکردمواکتایوفوش میدادم خدالعنتت کنه چه بلایی سرم اوردی
بلندبلندهق میزدم که دربازشدواکتای بایه دست لباس راحتیوسینی صبونه بدست اومدتو
حالموکه دیداومدجلوبی حرف سینیوگذاشت جلوم
_بخور تاحالت بدنشده
باناباوری نگاش کردم من دارم میمیرم اون ازصبونه حرف میزنه باتمام خشمم جیغی زدموسینیوپرت کردم روزمین
_اشغال عوضی کثافتت چه بلایی سرم اوردی چیزخورم کردی تابه هدف شومت برسی
_من...
_خفهههه شو فقط خفهههه شوحالم ازت بهم میخوره تویه لاشی به تمام معناییی
گریه ام دل سنگواب میکردباغم نگام کردخواست بیادسمتم که جیغ زدم
_نیاجلووووو
بی حرکت وایستاد _خیلی خب اروم باش همینجوریش داری پس میوافتی
بانفرت نگاهموازش گرفتم ملافه رودورم سفت کردم
موهاموچنگ زدم اروم بابغض نالیدم
_چطور تونستی باهام همچین کاری کنی
سرموبلندکردم خیره توچشاش که ذره ایی پشیمونی نمیدیدم ادامه دادم
_لعنتی من شوهردارم حتی متاهل بودنمم برات مهم نبود
باحرص اومدسمتموبلندم کردکه ناخداگاه جیغ زدم
ازلای دندوناش غرید
_اسم اون پوفیوسومیزاری شوهر اون عنمم نیس چ برسه به شوهرتوبودن بعدشم همچین شوهرشوهرمیکنی انگارعقد دائمش بودی یه صیغه اس که خیلی راحت باطل میشه
باتموم شدن حرفش سیلی محکمی توگوشش زدم
_خیلی پستی حالم ازت بهم میخوره
عصبی خندیدوبازومومحکم توچنگش فشورد
_این همه نقشه نکشیدم که تهش بگی ازم متنفری تومال منی چه بخوای چه نخوای من زنت کردم
چرااصلاپشیمون نبودوذره ای شرم نمیکرد
ناباورهلش دادم که یه اینچم تکون نخوردباتاسف گفتم
_چقدوقیحی که به لاشی بازیت افتخارم میکنی اخه عوضی من اگه توحالت عادی بودم که نمیزاشتم دستمم بگیری چه برسه به اینکه ...
حتی نمیتونستم حرفموکامل کنم
تویه حرکت ناگهانی مثل دیوونه هاهلم دادتوحمومودرحالی که باخشم نگام میکردبالبخندشیطانی گفت
_کلاده تادونه قرص محرک به خوردت دادم باقیش شورواشتیاق خودت بودعشقم
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
روتختیموپتوم عوض شده بودن
اینجاچخبره،به مغذم فشاراوردم تایادم بیاد دیشب چه اتفاقی افتاد اخرین باریادمه اکتای بهم پیام داده بودبرم اشپزخونه
یه لحظه مغذم استپ کرد،تمام اتفاقامثل فیلم ازجلوچشم ردشد
پیام اکتای رفتنم اشپزخونه خوردن اون نسکافه که معلوم نبودچی توش بود و واییییی واییییی من چیکارکردم من چه غلطی کردم اتفاقاپشت سرهم یادم میومدوهرلحظه سرم بیشترگیج میرفت بوسه هامون دراوردن لباسامو حرکت زبونش ودراخرپرده ی بکارتم
خدای من یعنی من الان زن بودمممم
چنگی به موهام زدموناباورسیلی به صورتم زدم تابیدارشم ازاین کابوس پشت سرهم سیلی میزدم
دراخرزدم زیرگریه باصدای بلندی گریه میکردمواکتایوفوش میدادم خدالعنتت کنه چه بلایی سرم اوردی
بلندبلندهق میزدم که دربازشدواکتای بایه دست لباس راحتیوسینی صبونه بدست اومدتو
حالموکه دیداومدجلوبی حرف سینیوگذاشت جلوم
_بخور تاحالت بدنشده
باناباوری نگاش کردم من دارم میمیرم اون ازصبونه حرف میزنه باتمام خشمم جیغی زدموسینیوپرت کردم روزمین
_اشغال عوضی کثافتت چه بلایی سرم اوردی چیزخورم کردی تابه هدف شومت برسی
_من...
_خفهههه شو فقط خفهههه شوحالم ازت بهم میخوره تویه لاشی به تمام معناییی
گریه ام دل سنگواب میکردباغم نگام کردخواست بیادسمتم که جیغ زدم
_نیاجلووووو
بی حرکت وایستاد _خیلی خب اروم باش همینجوریش داری پس میوافتی
بانفرت نگاهموازش گرفتم ملافه رودورم سفت کردم
موهاموچنگ زدم اروم بابغض نالیدم
_چطور تونستی باهام همچین کاری کنی
سرموبلندکردم خیره توچشاش که ذره ایی پشیمونی نمیدیدم ادامه دادم
_لعنتی من شوهردارم حتی متاهل بودنمم برات مهم نبود
باحرص اومدسمتموبلندم کردکه ناخداگاه جیغ زدم
ازلای دندوناش غرید
_اسم اون پوفیوسومیزاری شوهر اون عنمم نیس چ برسه به شوهرتوبودن بعدشم همچین شوهرشوهرمیکنی انگارعقد دائمش بودی یه صیغه اس که خیلی راحت باطل میشه
باتموم شدن حرفش سیلی محکمی توگوشش زدم
_خیلی پستی حالم ازت بهم میخوره
عصبی خندیدوبازومومحکم توچنگش فشورد
_این همه نقشه نکشیدم که تهش بگی ازم متنفری تومال منی چه بخوای چه نخوای من زنت کردم
چرااصلاپشیمون نبودوذره ای شرم نمیکرد
ناباورهلش دادم که یه اینچم تکون نخوردباتاسف گفتم
_چقدوقیحی که به لاشی بازیت افتخارم میکنی اخه عوضی من اگه توحالت عادی بودم که نمیزاشتم دستمم بگیری چه برسه به اینکه ...
حتی نمیتونستم حرفموکامل کنم
تویه حرکت ناگهانی مثل دیوونه هاهلم دادتوحمومودرحالی که باخشم نگام میکردبالبخندشیطانی گفت
_کلاده تادونه قرص محرک به خوردت دادم باقیش شورواشتیاق خودت بودعشقم
- ۴.۹k
- ۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط