قلب سیاهpt

قلب سیاهpt19
افتاد رو زمین و جونکوک هم سریع رفت پیشش ، اسپری شو پیدا کرد سعی کرد بین لباش بزاره و چند بار اسپری کنه
آت دستشو گذاشت رو دست جونکوک اسپری رو از خودش جدا کرد
+چرا از خونه اومدی بیرون
_خوبی
+اره
_بلند شو
جونکوک آت رو بلند کرد و گذاشت رو تخت
+چرا اومدی بیرون
_مجروح داشتم
+گفتم بیرون نیا
_دیگه اومدم ولش کن ، تو خوبی؟
+اره
آت سعی کرد از روی تخت بلند شه
_کجا
+حالا که اینجایی باید برم چندتا از کار هارو تکمیل کنم
جونکوک تا الان خیلی تحمل کرده بود ، اون وقتایی که آت رو زیر نظر داشت ، بعد از اینکه با آت رو به رو شد ، تمام این مدت تحمل کرد که به آت نزدیک نشه ولی الان دیگه اون قابلیت رو نداشت، قبل از اینکه آت از اتاق بره بیرون دستشو کشید و درو بست.
.
آت میخواست بره بیرون که کمرش به دیوار چسبید. جونکوک لب هاشون رو به هم رسوند و طولانی بوسیدش. تا حدی خشن.
آت تازه به خودش اومد سعی کرد جونکوک رو از خودش جدا کنه.
جونکوک ازش جدا شد و سرشو به سر آت چسبوند
_دوسال برای تحمل دوری ازت خیلی زیاد بود
آت که هنوز درحال نفس نفس زدن بود گفت
+اگه نمیرفتی سخت نبود
_اگه نمی‌رفتم یعنی داشتم بهت خیانت میکردم
+می‌تونستی بهم بگی تا کمک کنم از عموت خلاص شی
_اگه جای من بودی نابود میشدی ، من هنوزم نمیدونم چجوری الان اینجام
حرفاشون زمه زمه کنان بود و با هر حرفی نفس های داغشون به لب های همدیگه میخورد
+ دلم نمی‌خواد بیشتر از این گذشته رو مرور کنم
_خب نظرت چیه یه زندگی جدید با خاطرات جدید درست کنیم
آت برای چند دقیقه مکث کرد ، سوالایی که تو مغذش پخش شدن قابل توصیف بود ، چرا باید همچین سوالای میومدن تو ذهنش
دیدگاه ها (۰)

قلب سیاهpt20_اتبا صدای جونکوک به خودش اومد جونکوک یکم از آت ...

قلب سیاه pt21آت نمیدونست داره زیاده روی می‌کنه یا نه ولی از ...

قلب سیاه pt18وسطای فیلم بود که گوشی آت زنگ خورد+بله~شیون مسم...

قلب سیاه pt17جونکوک مکث کرد و دوباره برگشت تو خونه_پس بریم ب...

دوست پسر دمدمی مزاج

پارت ۴۴ات: جیمین اخرین هشدارمه جیمین: عوم... منتظرم جیمین : ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟑ات هنوز تو فکر خواب بود که ص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط