باری مرگ و عشق
باری مرگ و عشق..💗
پارت ۲۸
*جیمین به بیمارستان رسید*
جیمین: هی هی جک *داد* یونگی کجاستتت؟!
جک: تو اتاق عمله قربان..
جیمین:...
جک: قربان خوبید؟ قربااان؟ قربااان!
جیمین: حالم بده جک..یه آب برام بیار..
جک: چشم الان میارمم..
....
جیمین نشسته بود رو به روی اتاق عمل یونگی..داشت به این فکر میکرد که یونگی بخاطرش چه کارا که نکرده.. منتظر بود..و امیدوار..میدونست یونگیش به این راحتیا تنهاش نمیذاشت..میدونست..
دکتر اومد*
جیمین: دکتر..
دکتر: اوه آقای پارک..شما اینجا چیکار میکنید!
جیمین به اتاق عمل نگاه کرد* : واضحه..
اینم از پارت ۲۸ امیدوارم دوسش داشته باشید💓
پارت ۲۸
*جیمین به بیمارستان رسید*
جیمین: هی هی جک *داد* یونگی کجاستتت؟!
جک: تو اتاق عمله قربان..
جیمین:...
جک: قربان خوبید؟ قربااان؟ قربااان!
جیمین: حالم بده جک..یه آب برام بیار..
جک: چشم الان میارمم..
....
جیمین نشسته بود رو به روی اتاق عمل یونگی..داشت به این فکر میکرد که یونگی بخاطرش چه کارا که نکرده.. منتظر بود..و امیدوار..میدونست یونگیش به این راحتیا تنهاش نمیذاشت..میدونست..
دکتر اومد*
جیمین: دکتر..
دکتر: اوه آقای پارک..شما اینجا چیکار میکنید!
جیمین به اتاق عمل نگاه کرد* : واضحه..
اینم از پارت ۲۸ امیدوارم دوسش داشته باشید💓
- ۴.۹k
- ۲۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط