ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۵۳

پهلو سمتش چرخیدم و گفتم احتمالا اخر ماه سوم..
اروم سر تکون داد و گفت:وقتی مشخص شد.. نگام کرد و سرفه زد و گفت میخوام با هم بریم خرید براش.. لبخند تلخی زد و گفت همه چی به سلیقه جفتمون بخریم براش.. اسباب بازي لباس از این کریر بامزه،ها، صندلي ماشين..همه
چي..
با بغض خيلي غريبي سر تکون دادم و لرزون گفتم از خدامه حتی از تصورش دلم غنج میرفت براش.
اخ..
حس زني رو داشتم که قراره سر زایمان بمیره و دکترا از الان بهش
گفتن.. حس زنی رو داشتم که دکتر از شوهرم خواسته باشه بین مادر و بچه انتخاب کنه و اون بچه رو انتخاب کرده باشه. دلم گرفته بود..خيلي زياد..
چشمامو بستم.
جیمین بوسه نرمی به سرم زد.
اروم خوابم برد.
با یه سر و صدای عجیبی چشمامو باز کردم هوا روشن و صبح شده بود.
این صداا..
انگار از راهرو بود
گنگ تو جام نشستم و به ساعت نگاه کردم.
۱۰ صبحه..
عه..
يعني جیمین نرفته سر کار؟
اروم بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
انگار صدا از اتاق نقاشی جیمین بود.
اروم و متعجب رفتم جلوي در اتاق نقاشيش. همه وسایل نقاشیش رو جمع کرده بود.
اتاق خالي خالي شده بود حتي توي کمد..
تابلوهاش
نفسم بند اومد.
کمد خاليه..
شوکه چشمامو گرد کردم و دنبال تابلوهاش گشتم
جیمین با کپسول اکسیژن روی صورتش رو زمین نشسته بود و
داشت



خب خب بچه ها قراره براتون ده پارت دیگه هم بزارم تا شب نشده حمایت کنید تا بیشتر بزارم وقت خوش 🖐️🖐️
دیدگاه ها (۳۳)

عکس جدید پارک جیمین عشق کاییییییی ذوق مرگ شدم آخه چرا این مر...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۵۲ جیمین چیه؟ یه جزیی از من پ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۵۱ ترس رفتن داشت همه وجودم رو...

ادامه ... که دستش نرم رفت زیر زانوهام.. گنگ و هول چشم باز کر...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۱ بچه؟ انقدر ترسیده و داغش ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط