وقتی عکاسی گروهی دارن و
وقتی عکاسی گروهی دارن و...
.
.
(علامت ها: مینهو_ ، جیسونگ+ و بقیه & )
.
.
برای کامبک جدید قرار بود که عکاسی کنن...میکاپ آرتیستا داشتن اعضا رو آماده میکردن برای عکاسی..
همهی اعضا خسته بودن درحال میکاپ خوابیده بودن بجز مینهو..مینهو مثل همیشه مثل یه عاشق داشت به جیسونگ نگاه میکرد جوری به جیسونگ زل زده بود که میکاپ آرتیست هم کاملا متوجه شده بود..
کمکم کارهاشون تموم شد و اعضا کاملا برای عکاسی آماده بودن..
مینهو بعد اینکه مطمئن شد کسی دیگه حواسش به اونا نیست رفت پیش جیسونگ
_جیسونگا
+هوم؟
_حواست باشه بهت چی گفتما فقط یبار دیگه تکرار میکنم نزار اعضا خیلی بهت بچسبن خودتم انقد نچسب بهشون فهمیدی؟؟
+اوهوم باشه سعیمو میکنم
مینهو خواست دوباره چیزی بگه که یکی از کارکنان صداشون کرد
&زودباشید باید اول عکس گروهی بگیریم زود بیاید اینجا
هردو رفتن سمت اعضا اول چند عکس گروهی گرفتن البته مینهو چسبیده بود به جیسونگ و نمیزاشت اعضا خیلی بهش نزدیک بشن..اما بعد چند عکس عکاس بهشون گفت که دوتا دوتا میخواد ازشون عکس بگیره..مینهو انتظار داشت باهم عکس بگیرن اما
&جیسونگ و هیونجین نوبت شماست
مینهو یکم عصبی شد چون میدونست که اون دوتا چقدرباهم صمیمین اما سعی میکرد به جیسونگش اعتماد داشته باشه...
&خب یکم بهم نزدیک بشید جوری که خیلی صمیمی بنظر برسید
هیون دستشو دور کمر جیسونگ گذاشت و اونو نزدیک خودش کرد جیسونگ هم داشت طبق خواستهی عکاس عمل میکرد..بعد از عکاسی همه رفتن تا کمی استراحت کنن و چیزی بخورن اما مینهو جوری عصبی بود که نمیتونست هیچکاری کنه رفت سمت جیسونگ و بدون توجه به بقیه که حواسشون هست یا نه جیسونگ و گرفت و رفت سمت یکی از اتاق ها که برای استراحت بود...در رو باز کرد و جیسونگ برد تو و در رو قفل کرد
_مگه بهت نگفتم که انقد نزدیک اعضا نشی؟هوم؟
درحالی این حرف رو زد که داشت کراواتش رو شل میکرد
+لینو میدونی که من نمیتونم کاری بکنم..باید به حرف عکاس گوش میدادم وگرنه کلی طول میکشید...تازشم حرف عکاس خیلی مهمه چون باعث میشه عکسا خوب دربیاد خودت اینارو خوب میدونی
_آه...یعنی داری میگی حرف عکاس از حرف دوسپسرت مهمتره؟؟
+آم...خب..نه..ولی
_حالا کاری میکنم که متوجه بشی باید به حرفام گوش بدی یا نه
رفت نزدیکتر و جیسونگ رو به دیوار چسبوند و...
.
.
.
دیگه خودتون میدونید دیگه من نمینویسم😔💔
شرمنده خیلی بد شد...
آها و اینکه ببخشید چندین روز نبودم من اومدم روستامون تا اخر محرم نتمم ضعیفه هیچ گوهی نمیتونم بخورم🤦🏻♀️💔
.
.
(علامت ها: مینهو_ ، جیسونگ+ و بقیه & )
.
.
برای کامبک جدید قرار بود که عکاسی کنن...میکاپ آرتیستا داشتن اعضا رو آماده میکردن برای عکاسی..
همهی اعضا خسته بودن درحال میکاپ خوابیده بودن بجز مینهو..مینهو مثل همیشه مثل یه عاشق داشت به جیسونگ نگاه میکرد جوری به جیسونگ زل زده بود که میکاپ آرتیست هم کاملا متوجه شده بود..
کمکم کارهاشون تموم شد و اعضا کاملا برای عکاسی آماده بودن..
مینهو بعد اینکه مطمئن شد کسی دیگه حواسش به اونا نیست رفت پیش جیسونگ
_جیسونگا
+هوم؟
_حواست باشه بهت چی گفتما فقط یبار دیگه تکرار میکنم نزار اعضا خیلی بهت بچسبن خودتم انقد نچسب بهشون فهمیدی؟؟
+اوهوم باشه سعیمو میکنم
مینهو خواست دوباره چیزی بگه که یکی از کارکنان صداشون کرد
&زودباشید باید اول عکس گروهی بگیریم زود بیاید اینجا
هردو رفتن سمت اعضا اول چند عکس گروهی گرفتن البته مینهو چسبیده بود به جیسونگ و نمیزاشت اعضا خیلی بهش نزدیک بشن..اما بعد چند عکس عکاس بهشون گفت که دوتا دوتا میخواد ازشون عکس بگیره..مینهو انتظار داشت باهم عکس بگیرن اما
&جیسونگ و هیونجین نوبت شماست
مینهو یکم عصبی شد چون میدونست که اون دوتا چقدرباهم صمیمین اما سعی میکرد به جیسونگش اعتماد داشته باشه...
&خب یکم بهم نزدیک بشید جوری که خیلی صمیمی بنظر برسید
هیون دستشو دور کمر جیسونگ گذاشت و اونو نزدیک خودش کرد جیسونگ هم داشت طبق خواستهی عکاس عمل میکرد..بعد از عکاسی همه رفتن تا کمی استراحت کنن و چیزی بخورن اما مینهو جوری عصبی بود که نمیتونست هیچکاری کنه رفت سمت جیسونگ و بدون توجه به بقیه که حواسشون هست یا نه جیسونگ و گرفت و رفت سمت یکی از اتاق ها که برای استراحت بود...در رو باز کرد و جیسونگ برد تو و در رو قفل کرد
_مگه بهت نگفتم که انقد نزدیک اعضا نشی؟هوم؟
درحالی این حرف رو زد که داشت کراواتش رو شل میکرد
+لینو میدونی که من نمیتونم کاری بکنم..باید به حرف عکاس گوش میدادم وگرنه کلی طول میکشید...تازشم حرف عکاس خیلی مهمه چون باعث میشه عکسا خوب دربیاد خودت اینارو خوب میدونی
_آه...یعنی داری میگی حرف عکاس از حرف دوسپسرت مهمتره؟؟
+آم...خب..نه..ولی
_حالا کاری میکنم که متوجه بشی باید به حرفام گوش بدی یا نه
رفت نزدیکتر و جیسونگ رو به دیوار چسبوند و...
.
.
.
دیگه خودتون میدونید دیگه من نمینویسم😔💔
شرمنده خیلی بد شد...
آها و اینکه ببخشید چندین روز نبودم من اومدم روستامون تا اخر محرم نتمم ضعیفه هیچ گوهی نمیتونم بخورم🤦🏻♀️💔
- ۴.۸k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط