عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش سوم
شدو
خب داشتم از ماموریتی که انجام دادم برمیگشتم
که روژ بهم زنگ زد.
روژ: باید بیای برات خبرای عالی دارم!
نمیدونم هروقت با این لحن حرف میزنه معلومه که میخواد یه خبر عجیب و مزخرف رو بهم بگه.
رسیدم و رفتم پیشش.
روژ: برات یه کار عالی پیدا کردم.
_ چه کاری؟ لابد میخوای یه کار دیگهای انجام بدم؟
روژ: آره ولی این دفعه نمیخوام بری مافیاها رو بگیری و رئیسشون رو بکشی یا بری و از یه سرقت غیرمنتظره جلوگیری کنی.
_ ها؟! این چجور کاریهی که توش کسی قرار نیست بمیره.
روژ: تو قراره بشی بادیگارد یه شخص خاص.
_ جاااان!! بادیگارد اصلا حرفشم نزن! تازه حدس میزنم که قراره بشم بادیگارد همون مدله!
اینو با عصبانیت گفتم.
روژ: آره عاشق این حستم شدو. راستش انگار برنامهریزش که اسمش سیلور یه بادیگارد واسه سونیک میخواد که مسئولیتپذیر و مراقب باشه. خب تا حالا کسی نخواسته اما من اسم تورو دادم.
_ اسم من اصلا واسه چی اینکارو کردی؟
روژ: واسه اینکه کسی بهت شک نکنه و گیر نیوفتی نگران نباش من همهی کارای شناسایی و اطلاعات لازم رو برات آماده کردم. امروز ساعت ۱۲ آدرسی که بهت میدم باید بری.
فقط یه ساعت وقت داشتم لعنتی! ولی واسه اینکه پلیس بهم شک نکنه باید اینکارو بکنم آخه واسه جریانات پیش اومده سوال شده واسشون که چی کسی این عملیات رو متوقف کرده مجبورم که قبول کنم.
روژ: خب برو به سرو وضعت برس که با این ظاهر هیجا قبولت نمیکنن.
میرم و خودمو آماده میکنم لباسای بهتری تنم میکنم و رد خونو رو پاک میکنم.
روژ: نگران نباش حین اینکه بادیگارد این شخص هم هستی واست ماموریت هم دارم اما شب باید انجامش بدی خيالت راحت اینم مدارکت. اسمت اسم خودته چون کسی که تا حالا اسم تورو نمیدونه پس خيالت جمع. حالا برو دیر میرسی موفق باشی خوشتیپ.
میرم و با هویتی که دارم شروع به یه زندگی عجیب و غریب میکنم. آدرسی که روژ بهم داده بود رو دنبال میکنم میرم و به جای موردنظر میرسم.
بخش سوم
شدو
خب داشتم از ماموریتی که انجام دادم برمیگشتم
که روژ بهم زنگ زد.
روژ: باید بیای برات خبرای عالی دارم!
نمیدونم هروقت با این لحن حرف میزنه معلومه که میخواد یه خبر عجیب و مزخرف رو بهم بگه.
رسیدم و رفتم پیشش.
روژ: برات یه کار عالی پیدا کردم.
_ چه کاری؟ لابد میخوای یه کار دیگهای انجام بدم؟
روژ: آره ولی این دفعه نمیخوام بری مافیاها رو بگیری و رئیسشون رو بکشی یا بری و از یه سرقت غیرمنتظره جلوگیری کنی.
_ ها؟! این چجور کاریهی که توش کسی قرار نیست بمیره.
روژ: تو قراره بشی بادیگارد یه شخص خاص.
_ جاااان!! بادیگارد اصلا حرفشم نزن! تازه حدس میزنم که قراره بشم بادیگارد همون مدله!
اینو با عصبانیت گفتم.
روژ: آره عاشق این حستم شدو. راستش انگار برنامهریزش که اسمش سیلور یه بادیگارد واسه سونیک میخواد که مسئولیتپذیر و مراقب باشه. خب تا حالا کسی نخواسته اما من اسم تورو دادم.
_ اسم من اصلا واسه چی اینکارو کردی؟
روژ: واسه اینکه کسی بهت شک نکنه و گیر نیوفتی نگران نباش من همهی کارای شناسایی و اطلاعات لازم رو برات آماده کردم. امروز ساعت ۱۲ آدرسی که بهت میدم باید بری.
فقط یه ساعت وقت داشتم لعنتی! ولی واسه اینکه پلیس بهم شک نکنه باید اینکارو بکنم آخه واسه جریانات پیش اومده سوال شده واسشون که چی کسی این عملیات رو متوقف کرده مجبورم که قبول کنم.
روژ: خب برو به سرو وضعت برس که با این ظاهر هیجا قبولت نمیکنن.
میرم و خودمو آماده میکنم لباسای بهتری تنم میکنم و رد خونو رو پاک میکنم.
روژ: نگران نباش حین اینکه بادیگارد این شخص هم هستی واست ماموریت هم دارم اما شب باید انجامش بدی خيالت راحت اینم مدارکت. اسمت اسم خودته چون کسی که تا حالا اسم تورو نمیدونه پس خيالت جمع. حالا برو دیر میرسی موفق باشی خوشتیپ.
میرم و با هویتی که دارم شروع به یه زندگی عجیب و غریب میکنم. آدرسی که روژ بهم داده بود رو دنبال میکنم میرم و به جای موردنظر میرسم.
- ۴.۹k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط