داستان آشنایی با مافیا قسمت اول
داستان از عصر روز یکشنبه شروع شد
کاترین نفس نفس زنان وارد دفتر شد
باتعجب:ویند تو اینجا چی کار میکنی؟
ویند:اومدم دفترو برای ساعت کار اداری آماده کنم😄
کاترین:دست از شوخی بردار یه موضوع مهمممممم
ویند با ارامش:ساعت کار اداری ما از یک نصف شب شروع میشه میدونی پا رو قوانینم نمیزارم اگه پرونده ای هست بزا برای ساعت اداری.
کاترین با ناراحتی:موضوع خیلی مهمه راجب به اوریله باید کمکش کنی
ویند :ااااه باشه حالا چی شده؟
کاترین :یه مزاحم تلفنی که به مرگ تهدیدش میکنه
ویند:پیام ضبط شده هم داری؟
کاترین:بله
ویند:بزار بگوشیم
کاترین:😒باشع
پیام ضبط شده:تو تاریکی شب زیر نور ماه مراقب خودت باش کی میدونه مرگ در کمینه
ویند :به نظر میاد صدای یه پسر 20،21 ساله باشه
کاترین:خب حالا باید چی کار کنیم.
ویند:موضوع خیلی جدی شد نمیتونیم ریسک کنیم اوریل یه فرد مهم برای جامعس درضمن با داشتن موهبت خاصی مثل این نباید تنها بمونه ازت میخوام تا شب مراقبش باشی اویزونش شو ولش نکن.
کاترین:باشه
ویند :اگه چیزه مشکوکی دیدی فورا به من خبر بده
شب :
ویند یونی فرم کاری شو پوشید و اماده ی خدمت شد اسحله برداشت راه افتاد.
حدود نیم ساعت دور و بر خونه ی آوریل به صورت نا محصوص نگهبانی میداد
متوجه حضور افراد دیگه ای شد .حدس میزد از افراد مافیا باشن.
دو نفر بودن یکم عجیب بود چون مافیا هیچ وقت مامورینشو با تعداد کم برای ماموریتی نمیفرستاد.اما زیاد هم عجیب نبود چون اوریل یه غیر نظامی نابلد بود و برای دستگیری یا کشتنش به مامور زیادی احتیاج نبود.
یکی از مامور ها نسبت به هم کارش کوتاه تر بود.
یکی مامور ها:حالا وقتشه ×قدرت راشومون×
صدای همون پسری بود که پیام ضبط شده میفرستاد.
ویند زیر لب:اکوتاگوا سنپای که می گفتن اینه.
اکوتاگوا با راشومون درب ساختمون و کند و وارد ساختمون شد.
و هم کارش هم به دنبالش حرکت کرد.
ویند که جون کاترین و آوریل و تو خطر دید از پله های اضطراری بالا رفت و دقیقا همراه مافیا به اونجا رسید زمانی که اکوتاگوا داشت به سمت اوریل حمله ور میشد ویند جلو پرید و فریاد زد: ₩قدرت ویندی وار طوفانی ₩
ویند:خوشبختانه اونقدر قوی بود که جلوی راشومونت دوم بیاره.
اکوتاگوا:تو دیگه کی هستی ؟
ویند:یه شبگرد قانون مدار و عادل که اتفاقاموهبت داره
اکوتاگوا:حرف زیادی موقوف و با راشومون به ویند حمله کرد.
ویند با طوفان همه ی راشومونا رو منهدم کرد اما تعداد اونا خیلی زیاد بودن و ویند نمیتونست زیاد مقاومت کنه ولی نمیتونست تسلیم بشه به تلاشش ادامه داد تا هردو بی حال و خسته رو زمین افتادن.
اکوتاگوا:چویا تا کی میخوای عین میمون وا ستی اونجا جنگیدن منو نگا کنی یه تکون بخور.
#ویند#داستان
کاترین نفس نفس زنان وارد دفتر شد
باتعجب:ویند تو اینجا چی کار میکنی؟
ویند:اومدم دفترو برای ساعت کار اداری آماده کنم😄
کاترین:دست از شوخی بردار یه موضوع مهمممممم
ویند با ارامش:ساعت کار اداری ما از یک نصف شب شروع میشه میدونی پا رو قوانینم نمیزارم اگه پرونده ای هست بزا برای ساعت اداری.
کاترین با ناراحتی:موضوع خیلی مهمه راجب به اوریله باید کمکش کنی
ویند :ااااه باشه حالا چی شده؟
کاترین :یه مزاحم تلفنی که به مرگ تهدیدش میکنه
ویند:پیام ضبط شده هم داری؟
کاترین:بله
ویند:بزار بگوشیم
کاترین:😒باشع
پیام ضبط شده:تو تاریکی شب زیر نور ماه مراقب خودت باش کی میدونه مرگ در کمینه
ویند :به نظر میاد صدای یه پسر 20،21 ساله باشه
کاترین:خب حالا باید چی کار کنیم.
ویند:موضوع خیلی جدی شد نمیتونیم ریسک کنیم اوریل یه فرد مهم برای جامعس درضمن با داشتن موهبت خاصی مثل این نباید تنها بمونه ازت میخوام تا شب مراقبش باشی اویزونش شو ولش نکن.
کاترین:باشه
ویند :اگه چیزه مشکوکی دیدی فورا به من خبر بده
شب :
ویند یونی فرم کاری شو پوشید و اماده ی خدمت شد اسحله برداشت راه افتاد.
حدود نیم ساعت دور و بر خونه ی آوریل به صورت نا محصوص نگهبانی میداد
متوجه حضور افراد دیگه ای شد .حدس میزد از افراد مافیا باشن.
دو نفر بودن یکم عجیب بود چون مافیا هیچ وقت مامورینشو با تعداد کم برای ماموریتی نمیفرستاد.اما زیاد هم عجیب نبود چون اوریل یه غیر نظامی نابلد بود و برای دستگیری یا کشتنش به مامور زیادی احتیاج نبود.
یکی از مامور ها نسبت به هم کارش کوتاه تر بود.
یکی مامور ها:حالا وقتشه ×قدرت راشومون×
صدای همون پسری بود که پیام ضبط شده میفرستاد.
ویند زیر لب:اکوتاگوا سنپای که می گفتن اینه.
اکوتاگوا با راشومون درب ساختمون و کند و وارد ساختمون شد.
و هم کارش هم به دنبالش حرکت کرد.
ویند که جون کاترین و آوریل و تو خطر دید از پله های اضطراری بالا رفت و دقیقا همراه مافیا به اونجا رسید زمانی که اکوتاگوا داشت به سمت اوریل حمله ور میشد ویند جلو پرید و فریاد زد: ₩قدرت ویندی وار طوفانی ₩
ویند:خوشبختانه اونقدر قوی بود که جلوی راشومونت دوم بیاره.
اکوتاگوا:تو دیگه کی هستی ؟
ویند:یه شبگرد قانون مدار و عادل که اتفاقاموهبت داره
اکوتاگوا:حرف زیادی موقوف و با راشومون به ویند حمله کرد.
ویند با طوفان همه ی راشومونا رو منهدم کرد اما تعداد اونا خیلی زیاد بودن و ویند نمیتونست زیاد مقاومت کنه ولی نمیتونست تسلیم بشه به تلاشش ادامه داد تا هردو بی حال و خسته رو زمین افتادن.
اکوتاگوا:چویا تا کی میخوای عین میمون وا ستی اونجا جنگیدن منو نگا کنی یه تکون بخور.
#ویند#داستان
- ۴.۰k
- ۲۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط