My violent mafia
My violent mafia
season2
Part15
داشتیم فیلم نگاه میکردیم که که ی دفعه صدای صدها پلیس از بیرون اومد
از بالکن نگاه کردم همه ریخت داخل هتل و در اتاق مارو شکستن و منو دستبند زدن میدونستم کار کیه خودمم میدونم چیکارش کنم
ویو ا.ت
اینجا چه خبره کوک و چرا میبرن تهونگ هاننن
تهیونگ: اروم باش
کوک: ا.ت گوش کن نگران نباش خیلی زود میام پیشت
ا.ت: چرا دان میبرنت
کوک: تو نگران نباش
تهیونگ حواست به ا.ت باشه خب زود برمیگردم
و بردنش..
ویو ا.ت
چند ساعت گذشت ولی هیچ صدای دری نیومد چند باری هم رفتیم مرکز پلیس ولی نمیگفتن که کوک کجاسیا چیکارش کردم
داشتم از دلشوره میمردم
گفتم اگه یکم بخابم حالم بهتر شه
تهیونگ: ا.ت بهتره بری بخابی
ا.ت: اره میرم بخابم
ویو کوک
همه ی لباسام پاره شده بودن تو اتاق بازرسی منتظر ی جواب بودم اینکه
میتونم برم خونه
میدونستم ا.ت خیلی نگرانه
ی قطره اشک از چشن اومد پایین میترسیدم ا.ت تنها بشه...
بازرس: اهم اهم
کوک: بله؟
بازرس: اقای جئون جونگ کوک شما یکی از بزرگ ترین مافیا های دنیا هستین ما خیلی دنبالتون بودیم و به راحتی شما نمیتونین از اینجا برین
کوک: اگه من مافیا بودم که همونجا تو فرودگاه سئول منو میگرفتن
بازرس: اقای جئون توی سئول مافیا ها زیادت و هیچ مس به هیچ کسی کاری نداره ولی این تو امریکا برعکسه پس اگه میخای ازاد بشی به سوالامون درست جواب بده
کوک: من مافیا نیستم
بازرس: اقای جیون لطفا..
کوک: به جون خودم به جون کسی واقعا دوسش دارم من مافیا.. خب اره من مافیاعم
بازرس: کار سختی نبود دیدی الانم ما نمیتونیم بفرستیمت زندان چون تو از سئول اومدی ولی اگر کسی رو بکشی قاتل حساب میشی و باید بری زندان الان میتونی بری خونه
کوک: ممنونم
ویو کوک
با لباسای پاره رفتم هتل و رفتم بالا درو که باز کردم دیدم تهونگ خوابه رفتم اتاق دیدم ا.ت هم خوابه
رفتم بغلش کردم و به بوسه رو پیشونیش گذاشتم
که دیدم اروم بیدار شد
ا.ت: اوممم کوک تویی
کوک: اره
ویو ا.ت
با صدایی که واقعا گفت کوکه از شدت ذوق پریدم هوا
پریدم بغلش و تا چند دیقه همونجوری مونده بودم
کوک: من حالم خوبه اروم باش
ا.ت: چرا بردنت ها
کوک: چون فهمیدن من مافیاعم بخاطر همین
نگران نباش همه چی تموم شد الان دیگه کاریم ندارن تو هم اروم باش
ا.ت: واقعا
کوک: اره واقعا بعدشم ما فردا اجرا داریم بعدش میریم سئول
ا.ت: اوم
کوک: بگیر بخاب من میرم تهیونگ و صدا کنم بیاد بخابیم اونجا رو مبل اذیت میشه
ا.ت: باش
ویو کوک: تهیونگ صدا کردم تهونگ با تعجب پاشد
تهونگ: ازادت کردن؟؟
کوک: داستانش طولانیه
ویو کوک
بعد از تعریف کردن داستان رفیتم بخابیم ی دوش رفتم و لباسامو عوض کردم و بغل ا.ت دراز کشیدم
داستم فک میکردم چرا اعتراف کردم که مافیام
که ا.ت به فکرم افتاد وقتی ا.ت رو قسم خوردم نمیتونستم دروغ بگم بخاطر همین اعتراف کردم
همون لحظه اشکم درومد و ا.ت و بغل کردم ا.ت برگشت سمتم
ا.ت: کوک اروم باش چرا گریه میکنی
کوک: میترسم از دستت بدم
ا.ت: نترس کوک من همیشه و همه جا باهاتم باشه؟
کوک: باشه
ویو کوک
ی بوسه رو لبش گذاشتم و سیاهی...
ادامه دارد...
season2
Part15
داشتیم فیلم نگاه میکردیم که که ی دفعه صدای صدها پلیس از بیرون اومد
از بالکن نگاه کردم همه ریخت داخل هتل و در اتاق مارو شکستن و منو دستبند زدن میدونستم کار کیه خودمم میدونم چیکارش کنم
ویو ا.ت
اینجا چه خبره کوک و چرا میبرن تهونگ هاننن
تهیونگ: اروم باش
کوک: ا.ت گوش کن نگران نباش خیلی زود میام پیشت
ا.ت: چرا دان میبرنت
کوک: تو نگران نباش
تهیونگ حواست به ا.ت باشه خب زود برمیگردم
و بردنش..
ویو ا.ت
چند ساعت گذشت ولی هیچ صدای دری نیومد چند باری هم رفتیم مرکز پلیس ولی نمیگفتن که کوک کجاسیا چیکارش کردم
داشتم از دلشوره میمردم
گفتم اگه یکم بخابم حالم بهتر شه
تهیونگ: ا.ت بهتره بری بخابی
ا.ت: اره میرم بخابم
ویو کوک
همه ی لباسام پاره شده بودن تو اتاق بازرسی منتظر ی جواب بودم اینکه
میتونم برم خونه
میدونستم ا.ت خیلی نگرانه
ی قطره اشک از چشن اومد پایین میترسیدم ا.ت تنها بشه...
بازرس: اهم اهم
کوک: بله؟
بازرس: اقای جئون جونگ کوک شما یکی از بزرگ ترین مافیا های دنیا هستین ما خیلی دنبالتون بودیم و به راحتی شما نمیتونین از اینجا برین
کوک: اگه من مافیا بودم که همونجا تو فرودگاه سئول منو میگرفتن
بازرس: اقای جئون توی سئول مافیا ها زیادت و هیچ مس به هیچ کسی کاری نداره ولی این تو امریکا برعکسه پس اگه میخای ازاد بشی به سوالامون درست جواب بده
کوک: من مافیا نیستم
بازرس: اقای جیون لطفا..
کوک: به جون خودم به جون کسی واقعا دوسش دارم من مافیا.. خب اره من مافیاعم
بازرس: کار سختی نبود دیدی الانم ما نمیتونیم بفرستیمت زندان چون تو از سئول اومدی ولی اگر کسی رو بکشی قاتل حساب میشی و باید بری زندان الان میتونی بری خونه
کوک: ممنونم
ویو کوک
با لباسای پاره رفتم هتل و رفتم بالا درو که باز کردم دیدم تهونگ خوابه رفتم اتاق دیدم ا.ت هم خوابه
رفتم بغلش کردم و به بوسه رو پیشونیش گذاشتم
که دیدم اروم بیدار شد
ا.ت: اوممم کوک تویی
کوک: اره
ویو ا.ت
با صدایی که واقعا گفت کوکه از شدت ذوق پریدم هوا
پریدم بغلش و تا چند دیقه همونجوری مونده بودم
کوک: من حالم خوبه اروم باش
ا.ت: چرا بردنت ها
کوک: چون فهمیدن من مافیاعم بخاطر همین
نگران نباش همه چی تموم شد الان دیگه کاریم ندارن تو هم اروم باش
ا.ت: واقعا
کوک: اره واقعا بعدشم ما فردا اجرا داریم بعدش میریم سئول
ا.ت: اوم
کوک: بگیر بخاب من میرم تهیونگ و صدا کنم بیاد بخابیم اونجا رو مبل اذیت میشه
ا.ت: باش
ویو کوک: تهیونگ صدا کردم تهونگ با تعجب پاشد
تهونگ: ازادت کردن؟؟
کوک: داستانش طولانیه
ویو کوک
بعد از تعریف کردن داستان رفیتم بخابیم ی دوش رفتم و لباسامو عوض کردم و بغل ا.ت دراز کشیدم
داستم فک میکردم چرا اعتراف کردم که مافیام
که ا.ت به فکرم افتاد وقتی ا.ت رو قسم خوردم نمیتونستم دروغ بگم بخاطر همین اعتراف کردم
همون لحظه اشکم درومد و ا.ت و بغل کردم ا.ت برگشت سمتم
ا.ت: کوک اروم باش چرا گریه میکنی
کوک: میترسم از دستت بدم
ا.ت: نترس کوک من همیشه و همه جا باهاتم باشه؟
کوک: باشه
ویو کوک
ی بوسه رو لبش گذاشتم و سیاهی...
ادامه دارد...
- ۱۴۷
- ۰۹ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط