دل شبی دور از خیالش سر نکرد

دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمششش افسوس او باور نکرد

خود نمی دانم خدایا چیستم
یک نفر با من بگوید کیستم

بس کشیدم آه از دل بردنش
آه اگر آهم بگیرد دامنش

با تمام بی کسی ها ساختم
وای بر من ساده بودم، باختم

گریه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بیمار من است

نیتش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغی فاحش است

یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت
بغض تلخی در گلویم کرد و رفت

مذهب او هرچه باداباد بود
خوش بحالش که اینقدر آزاد بود

بی نیاز از مستی می، شاد بود
چشم هایش مست مادرزاد بود

یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت
من جوان بودم، پیرم کرد و رفت
دیدگاه ها (۱)

زندگی صحنه رنگین ریاست همه مشتاق به آن می نگریمعاقبت از پس ت...

خدا اجازه ؟؟؟؟؟ میشه برگمو بدم ؟؟؟من دیگه بریدم!!گاهی دلم می...

لب دریانشسته بودم پرنده عشق امدوگفت.برای دوستت نامه ای بنویس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط