اسپری شب پارت

اسپری شب: پارت۸


ــ ...رای...دِر.

اسمم مثل یه زمزمه از گلوم بیرون اومد.
سنگین بود. خاک‌خورده.
اونقدر مدت گذشته بود که حس می‌کردم گفتنش دیگه معنی نداره... ولی وقتی گفتم، یه‌جوری محکم توی هوا موند، مثل اسپری روی دیوار!

پیرمرد سرشو تکون داد. آهسته، مثل کسی که داشت تو ذهنش چیزی رو کامل می‌کرد.

ــ رایدر... هوم. خوبه، بهت میاد.

لبخندش دیگه اون‌قدر دیوونه‌وار نبود.
بیشتر شبیه یه تایید بود… شاید برای اولین بار از طرف یه آدم.

ــ یه اسم خوب یعنی یه شروع خوب. از این به بعد، اینجا پاتوقته. نه سوال بی‌خود، نه نگاه ترحم‌آمیز. فقط رنگ، صدا، حرکت.

یه لحظه ساکت شد. بعد رفت سمت قفسه‌ی کنار دیوار و یه بسته کوچیک برداشت. انداخت جلوم.

ــ اینم مال تو. اولین ست اسپریت. رنگ آبی برا فرار، قرمز برا علامت‌گذاری، زرد برای گیج‌کردن آدما. همه‌شو خودم درست کردم. مواظب باش باهاشون به خودت ضربه نزنی.

دستم رفت سمت بسته. قوطی‌ها هنوز گرم بودن، انگار به‌تازگی پر شده بودن.
یه لحظه حسی عجیب توی سینه‌م پیچید… شبیه هیجان؟ یا شاید یه چیزی مثل امید، ولی هنوز خیلی خاموش.

ــ حالا...
پیرمرد صاف ایستاد. صداش یه‌جور رسمی شد.

ــ اگه می‌خوای بمونی، باید یاد بگیری سریع فکر کنی. سریع بدوی. سریع تصمیم بگیری. هیچ‌کس تو خیابون منتظر نمی‌مونه. حالا، پسر، آماده‌ای یه شب واقعی رو شروع کنیم؟!

من چی کار کردم؟
می‌تونستم بترسم، می‌تونستم فرار کنم… یا می‌تونستم اولین قدم رو تو خیابون بردارم. خیابونی که تا دیشب بهم میگفتن جای خطرناکیه، حالا قراره داستان زندگیم باشه!
دیدگاه ها (۰)

اسپری شب: پارت۹پیرمرد چند قدم عقب رفت و با دست به درِ نیمه‌ب...

اسپری شب: پارت۱۰صدای پاهاش توی تاریکی داشت دور می‌شد. مثل یه...

اسپری شب: پارت۷هیچی نگفتم. فقط نگاش کردم.تو اون تاریکی، نور ...

گایززززز فیلم جدید گیر آوردم با حضور شوهرمممم میروم همین امش...

📍 پارت ۲: نگاه از پشت شیشه📍 ویو: جونگ‌کوک 📍 حس غالب: «اخراج...

پارت : ۴۸

part3🦋خونه ی لویلا//لویلا«روی کاناپه ی کرمی رنگی که تو حال ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط