Love with die
Love with die
Part 24
*ویو کوک*
قبل از اینکه در آسانسور بسته شه یکی رودیدم که از آسانسور کناری بیرون اومد بیرون مطمئن شدم که نیستش سریع آسانسور رو برگردوندم طبقه ا/ت چون کسی قرار نبود اونوقت بیاد..آروم آروم رفتم کنا. اتاق ا/ت و پشت در گارد گرفتم..خونم به جوش اومد..اون بکهیون بود..پس اون باعث شد ما تصادف کنیم..وقتی صدای جیغ ا/ت رو شنیدم در رو باز کردم و اسلحه ام رودر آوردم وچند تا گلوله به پاش زدم*.. ا/ت؟ حالت خوبع؟.. سریع ویلچر رو برداشتم و گذاشتمش توش بهش گفتم تا یک دقیقه برمیگردم فقط تا جایی که میتونه فرار کنه
ا/ت: نههه
کوک: ا/تت!
ا/ت: نمیتونم!
کوک: هعیییی..آروم آرون رفتم کنار بکهیون..میخوای خوش بگذره؟ ( رو به بکهیون )
بکهیون: تت..تت..تو؟!
ا/ت: من رفتم توماشین :/*
کوک: آفرین!
کوک: نمیدونستم دقیقا باهاش چیکار کنم..تمام خاطراتم جلوی چشمم گذشت*.. چاقو رو از دستش گرفتم*.. که منو از زندگی میپاشونی؟... زندگی رو میارم جلوی چشمت..احمق*.. چاقو رو ازش گرفتم و تیکه پارش کردم*.. حیف که..حیف که نمیتونم بکشمت وگرنه همینجا خفت میکردم*
بکهیون: هه..اعضام تا چند دقیقه دیگه میرسن اگه نباشم تیکه بزرگه گوشته*
کوک: نیشخند*.. ببینیم!
بگهیون:واقعا ترسیده بودم چون جونگکوک شکنجه گر گروه بود و قطعا منو میکشت الکس بهش گفتم باندم میریزه سرش تا بترسونمش ولی..
کوک: از یقش گرفتم وکشون کشون بردمش سمت آسانسور و به بقیه زنگ زدم بیان و رد های منو از بیمارستان پاک کنن بچه ها رو هم سوار ماشین کردم.بردمش صندق عقب ماشین و در رو بستم*.. فوری در رو بستم * و سوار شدم*..خوبی؟
ا/ت: آره
*
(ادامه در کامنت)
Part 24
*ویو کوک*
قبل از اینکه در آسانسور بسته شه یکی رودیدم که از آسانسور کناری بیرون اومد بیرون مطمئن شدم که نیستش سریع آسانسور رو برگردوندم طبقه ا/ت چون کسی قرار نبود اونوقت بیاد..آروم آروم رفتم کنا. اتاق ا/ت و پشت در گارد گرفتم..خونم به جوش اومد..اون بکهیون بود..پس اون باعث شد ما تصادف کنیم..وقتی صدای جیغ ا/ت رو شنیدم در رو باز کردم و اسلحه ام رودر آوردم وچند تا گلوله به پاش زدم*.. ا/ت؟ حالت خوبع؟.. سریع ویلچر رو برداشتم و گذاشتمش توش بهش گفتم تا یک دقیقه برمیگردم فقط تا جایی که میتونه فرار کنه
ا/ت: نههه
کوک: ا/تت!
ا/ت: نمیتونم!
کوک: هعیییی..آروم آرون رفتم کنار بکهیون..میخوای خوش بگذره؟ ( رو به بکهیون )
بکهیون: تت..تت..تو؟!
ا/ت: من رفتم توماشین :/*
کوک: آفرین!
کوک: نمیدونستم دقیقا باهاش چیکار کنم..تمام خاطراتم جلوی چشمم گذشت*.. چاقو رو از دستش گرفتم*.. که منو از زندگی میپاشونی؟... زندگی رو میارم جلوی چشمت..احمق*.. چاقو رو ازش گرفتم و تیکه پارش کردم*.. حیف که..حیف که نمیتونم بکشمت وگرنه همینجا خفت میکردم*
بکهیون: هه..اعضام تا چند دقیقه دیگه میرسن اگه نباشم تیکه بزرگه گوشته*
کوک: نیشخند*.. ببینیم!
بگهیون:واقعا ترسیده بودم چون جونگکوک شکنجه گر گروه بود و قطعا منو میکشت الکس بهش گفتم باندم میریزه سرش تا بترسونمش ولی..
کوک: از یقش گرفتم وکشون کشون بردمش سمت آسانسور و به بقیه زنگ زدم بیان و رد های منو از بیمارستان پاک کنن بچه ها رو هم سوار ماشین کردم.بردمش صندق عقب ماشین و در رو بستم*.. فوری در رو بستم * و سوار شدم*..خوبی؟
ا/ت: آره
*
(ادامه در کامنت)
- ۱۴.۲k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط